پیروزی انقلاب با ورود من به دبستان همزمان بود. من یک بچه مسلمان از یک خانواده انقلابی، بیشترین آمادگی را داشتم تا هر دروغی از طرف خانوادهام درباره محاسن انقلاب و متولیانش، و متقابلا درباره بدیها و معایب دشمنان انقلاب، یا رقبای سیاسی فاتحان و مسؤلین امور را، به گوش جان بشنوم و با دل و جان بپذیرم. به همان اندازه که خانواده و اطرافیان من هم همین آمادگی را داشتند تا چنین دروغها را از دیگرانی بشنوند و با جان و دل بپذیرند و به من منتقل کنند.
بیآنکه متوجه باشیم انقلابیون و فاتحان هم میتوانند دروغ بگویند.
در تمام آن دوران و ۱۰ سالی بعد از آن، از هر همکلاسی یا هر شخصی که مثل من حاضر نبود سادهلوحانه هر دروغی را باور کند، متنفر بودم. اصلا چرا این را بگویم؟ آقا! من در همان دوران کودکی، در حالیکه اجازه شرکت در انتخابات نداشتم، ولی از جان و دل برای نامزد نمایندگی مردم منطقه در مجلس شورای اسلامی، مهندس سید «احمدکاشانی» بیمزد و منت تبلیغ کردم، صرفا به خاطر آنکه در کتاب تاریخ درسی، که به روایت متولیان امور نوشته میشد و من باور کرده بودم «عینحقیقت» است و «دروغ» نیست، خوانده بودم که آیتالله سید «ابوالقاسمکاشانی» پدر او، آدم بزرگی بودهاست و چه خدمتها که در حق مردم داشته و چه محنتها که در این راه کشیدهاست و پاداش آن هم ناسپاسی دربار، درباره او بودهاست.
اشتباه کردم. اشتباه!
اقرار و اعتراف میکنم که اشتباه کردم. نه تنها در این مورد که بسیار دیگر و بسیاران دیگر. و تا متوجه نشدم که فاتحان انقلاب هم دروغگویی بلدند، این اشتباهات در مقیاس وسیعی ادامه داشت. این را از باب نمونه گفتم.
اما این اقرار به اشتباه را از آن بابت در این مقدمه آوردم که قصد دارم «منع رطب کنم» و ناگفته پیداست که باید «خرما خورده نباشم».
این روزها که کشور ایران از هر نظر با شیب و شتاب بسیار تندی، مسیر پرتگاه را میپیماید، نالههای اصولگرایان را میشود از هر محفل، و با هر نام و نشانی با صدای بلند شنید که البته این صداها و نالهها دیگر اثر و اعتباری ندارد که: گوش اگر گوش اصولگرا و ناله اگر ناله اصولگرا، آنچه البته به مسیر درستی نمیرود، چرخ سرنوشت کشور است، که در این پروسه جز پرتگاه نمیشناسد و هزینه آن هم مستقیما از جیب ملت پرداخت میشود.
در چنین شرایطی، اصلاحطلبان منزوی و درحاشیه، از دولتمردان و رقبای سیاسیشان که در متن جریانات و حوادث سیاسی اخیر قرار داشته و دارند، میخواهند که با اقرار به اشتباهات گذشته خود، مسؤلیت وضعیت موجود و شرایط ناگوار آنرا بپذیرند. اشتباهاتی که برغم تذکر و اعلام خطر کارشناسان خبره و اهل فن، و اصلاحطلبان، به اصرار از سوی آنها پیگیری و انجام میشد.
برای «اصولگرایان» از هر طیف و دستهای که باشند، اقرار به اشتباه مطمئنا بدون هزینه نخواهد بود. هم هزینه شخصی و هم هزینه جناحی. اینکه این هزینهدادن چه ارزشی دارد و چه آرامشی را برای آنها به دنبال دارد، و چه نعمتی را نصیب کشور و ملت میکند، امر دیگری است.
به هر حال جسارت و تقوای قبول اشتباه و اعتراف به آن، «اکثیر»ی است که اگر در هر جا کمیاب باشد، به نظر میرسد در بین «اصولگرایان» اینروزها، نایاب است و بازار آن در آنسو کساد.
اما بالاخره و به زودی این قرق شکسته خواهد شد و به دنبال آن سیل عظیم اقرار و اعتراف از هر سو روان خواهد شد. اینکه سعادت شکستن این سد و این قرق اولبار به نام چه کسی رقم خواهد خورد باید منتظر ماند.
اما نه آیه آمده است که اشتباه فقط مخصوص اصولگرایان است و نه واقعیت چنین است. اشتباه مال همه انسانها و همه طیفها و جناحهای سیاسی است. در بعضی کم و در بعضی زیاد. بعضی اعتیاد به خطا دارند و با راه درست بیگانهاند و بعضی تلاش میکنند در تجربه دیگران شریک شوند تا خطایشان کمتر و کمتر شود. اما قبول اشتباه و اقرار و اعتراف به آن یک قرق دستکم سیساله است، و همه گروهها و جناحهای سیاسی در ۳۰ سال گذشته به انداز مساوی از آن احتراز نمودهاند.
نتایج و آثار اقبال عظیم عمومی از افرادی که به کوچکترین خطاهای خود بزرگترین اعتراف را نمودند، بزرگترین دلیل است بر اینکه، اولا تا چه اندازه مردم ما در پذیرش خطای مسؤلین، از خود قابلیت و ظرفیت نشان میدهند، و دوم اینکه تا چه اندازه کشور و جامعه ما از این اکثیر بینصیب است و از نبود آن رنج میبرد. حکایت اقبالی که مردم ایران به فقیهعالیمقام و مجاهد نستوه مرحوم آیتالله «منتظری» برغم ۲۰سال تبلیغات منفی حاکمیت بر علیه آن بزرگمرد، نشان دادند، خود سندی روشن بر این واقعیت می باشد.
اما این قرق باید از جایی شکسته شود. باید بزرگمردی از خودش شروع کند تا راه برای دیگران باز شود. اینکه همه از همدیگر توقع داشته باشند و در این چشمانتظاری همه فرصتها بسوزد و همه امکانات هدر برود، به نظر میرسد چشماندازش از هم اکنون مشخص و هویدا است.
به عنوان نمونه بعضی از اصلاحطلبان هستند که اشتباهات بزرگی را در مقاطعی مرتکب شدند که شاید ارتکاب آن اشتباه ذاتی شرایط آن دوران بود و هر کس دیگری هم جای آنها بود آن اشتباهات را مرتکب میشد. اما با گذشت زمان عمیقا به اشتباه خود پی برده و عملا تلاش نمودند تا جبران مافات کنند، اما هیچگاه یا نتوانستند یا نخواستند و یا از آنها خواسته نشد که به آن اشتباهات اقرار کنند و هیچگاه جامعه نتوانست حلاوت اقرار و اعتراف زبانی را چشیده و نتایج درخشان آن را لمس کند. همین عدم اعتراف اغلب برگ برندهای در دست رقبای آنها هم بود و سایه شوم آن چون شمشیر داموکلسی همیشته بر سرشان سنگینی میکرد و میکند.
از طرفی وقتی هنوز یک مورد اتفاق نیفتاده که اصلاحطلبان از رفتار اشتباه گذشته خود اظهار پشیمانی نموده و عذرخواهی کنند، چگونه توقع دارند این قرق توسط اصولگراین شکسته شده به قولی چگونه خرما خورده منع رطب میکنند؟
با این تفصیل بهتر نبیست دوستان بزرگوار اصلاح طلب ما امروز خرما خوردن را کنار گذاشته و فردا از دوستان اصولگرا در خواست کنند که: به اشتباهتشان اقرار و اعتراف نمایند؟
البته اینجا روی سخن من به جماعت «انسان» اصلاحطلب هست، والا طیف «شریعتمداری» و فرشتهخوی اصلاح طلبان را کاری ندارم، که آنها فرشتهاند و ناگفته پیداست در عالم فرشتهگی و عصمت همه از هر خطا و گناهی مبری هستند.
به عنوان نمونه، کمتر کسی است در بین اصلاحطلبان، که به سلامت نفس و بزرگواری سید «محمدخاتمی» شک داشته باشد.
همه خوب میدانند که مرحوم مهندس «بازرگان» به سرنوشت «انورسادات» دچار نشد که «خاتمی» در سرنوشت او خوانده و در «کیهان» نوشته بود (1) و البته که همه به نیکی میدانند که خاتمی میانهرو و اصلاحطلب و مهربان امروز، «خاتمی» رادیکال سه دهه پیش و مدیر مسؤل کیهان آن دوره نیست و رفتار او طی این سه دهه نشان داده است که، همچنانکه پیشبینی او درست از آب در نیامد، هیچ دفاعی هم از آن نوشتهها و سوءتفاهم نسبت به پدر بزرگ و منادی «جمهوری دموکراتیک ایران» نداشته و ندارد و در رفع و رجوع آن هم همه کار کرده است، الا یک اقرار ساده به آن اشتباه.
بهتر نیست «خاتمی» چون همیشه اینبار هم اولین باشد؟
پانوشت
1-مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان. رونامه کیهان (۱۶ و ۱۸و ۱۹مهر ۱۳۶۰
بیآنکه متوجه باشیم انقلابیون و فاتحان هم میتوانند دروغ بگویند.
در تمام آن دوران و ۱۰ سالی بعد از آن، از هر همکلاسی یا هر شخصی که مثل من حاضر نبود سادهلوحانه هر دروغی را باور کند، متنفر بودم. اصلا چرا این را بگویم؟ آقا! من در همان دوران کودکی، در حالیکه اجازه شرکت در انتخابات نداشتم، ولی از جان و دل برای نامزد نمایندگی مردم منطقه در مجلس شورای اسلامی، مهندس سید «احمدکاشانی» بیمزد و منت تبلیغ کردم، صرفا به خاطر آنکه در کتاب تاریخ درسی، که به روایت متولیان امور نوشته میشد و من باور کرده بودم «عینحقیقت» است و «دروغ» نیست، خوانده بودم که آیتالله سید «ابوالقاسمکاشانی» پدر او، آدم بزرگی بودهاست و چه خدمتها که در حق مردم داشته و چه محنتها که در این راه کشیدهاست و پاداش آن هم ناسپاسی دربار، درباره او بودهاست.
اشتباه کردم. اشتباه!
اقرار و اعتراف میکنم که اشتباه کردم. نه تنها در این مورد که بسیار دیگر و بسیاران دیگر. و تا متوجه نشدم که فاتحان انقلاب هم دروغگویی بلدند، این اشتباهات در مقیاس وسیعی ادامه داشت. این را از باب نمونه گفتم.
اما این اقرار به اشتباه را از آن بابت در این مقدمه آوردم که قصد دارم «منع رطب کنم» و ناگفته پیداست که باید «خرما خورده نباشم».
این روزها که کشور ایران از هر نظر با شیب و شتاب بسیار تندی، مسیر پرتگاه را میپیماید، نالههای اصولگرایان را میشود از هر محفل، و با هر نام و نشانی با صدای بلند شنید که البته این صداها و نالهها دیگر اثر و اعتباری ندارد که: گوش اگر گوش اصولگرا و ناله اگر ناله اصولگرا، آنچه البته به مسیر درستی نمیرود، چرخ سرنوشت کشور است، که در این پروسه جز پرتگاه نمیشناسد و هزینه آن هم مستقیما از جیب ملت پرداخت میشود.
در چنین شرایطی، اصلاحطلبان منزوی و درحاشیه، از دولتمردان و رقبای سیاسیشان که در متن جریانات و حوادث سیاسی اخیر قرار داشته و دارند، میخواهند که با اقرار به اشتباهات گذشته خود، مسؤلیت وضعیت موجود و شرایط ناگوار آنرا بپذیرند. اشتباهاتی که برغم تذکر و اعلام خطر کارشناسان خبره و اهل فن، و اصلاحطلبان، به اصرار از سوی آنها پیگیری و انجام میشد.
برای «اصولگرایان» از هر طیف و دستهای که باشند، اقرار به اشتباه مطمئنا بدون هزینه نخواهد بود. هم هزینه شخصی و هم هزینه جناحی. اینکه این هزینهدادن چه ارزشی دارد و چه آرامشی را برای آنها به دنبال دارد، و چه نعمتی را نصیب کشور و ملت میکند، امر دیگری است.
به هر حال جسارت و تقوای قبول اشتباه و اعتراف به آن، «اکثیر»ی است که اگر در هر جا کمیاب باشد، به نظر میرسد در بین «اصولگرایان» اینروزها، نایاب است و بازار آن در آنسو کساد.
اما بالاخره و به زودی این قرق شکسته خواهد شد و به دنبال آن سیل عظیم اقرار و اعتراف از هر سو روان خواهد شد. اینکه سعادت شکستن این سد و این قرق اولبار به نام چه کسی رقم خواهد خورد باید منتظر ماند.
اما نه آیه آمده است که اشتباه فقط مخصوص اصولگرایان است و نه واقعیت چنین است. اشتباه مال همه انسانها و همه طیفها و جناحهای سیاسی است. در بعضی کم و در بعضی زیاد. بعضی اعتیاد به خطا دارند و با راه درست بیگانهاند و بعضی تلاش میکنند در تجربه دیگران شریک شوند تا خطایشان کمتر و کمتر شود. اما قبول اشتباه و اقرار و اعتراف به آن یک قرق دستکم سیساله است، و همه گروهها و جناحهای سیاسی در ۳۰ سال گذشته به انداز مساوی از آن احتراز نمودهاند.
نتایج و آثار اقبال عظیم عمومی از افرادی که به کوچکترین خطاهای خود بزرگترین اعتراف را نمودند، بزرگترین دلیل است بر اینکه، اولا تا چه اندازه مردم ما در پذیرش خطای مسؤلین، از خود قابلیت و ظرفیت نشان میدهند، و دوم اینکه تا چه اندازه کشور و جامعه ما از این اکثیر بینصیب است و از نبود آن رنج میبرد. حکایت اقبالی که مردم ایران به فقیهعالیمقام و مجاهد نستوه مرحوم آیتالله «منتظری» برغم ۲۰سال تبلیغات منفی حاکمیت بر علیه آن بزرگمرد، نشان دادند، خود سندی روشن بر این واقعیت می باشد.
اما این قرق باید از جایی شکسته شود. باید بزرگمردی از خودش شروع کند تا راه برای دیگران باز شود. اینکه همه از همدیگر توقع داشته باشند و در این چشمانتظاری همه فرصتها بسوزد و همه امکانات هدر برود، به نظر میرسد چشماندازش از هم اکنون مشخص و هویدا است.
به عنوان نمونه بعضی از اصلاحطلبان هستند که اشتباهات بزرگی را در مقاطعی مرتکب شدند که شاید ارتکاب آن اشتباه ذاتی شرایط آن دوران بود و هر کس دیگری هم جای آنها بود آن اشتباهات را مرتکب میشد. اما با گذشت زمان عمیقا به اشتباه خود پی برده و عملا تلاش نمودند تا جبران مافات کنند، اما هیچگاه یا نتوانستند یا نخواستند و یا از آنها خواسته نشد که به آن اشتباهات اقرار کنند و هیچگاه جامعه نتوانست حلاوت اقرار و اعتراف زبانی را چشیده و نتایج درخشان آن را لمس کند. همین عدم اعتراف اغلب برگ برندهای در دست رقبای آنها هم بود و سایه شوم آن چون شمشیر داموکلسی همیشته بر سرشان سنگینی میکرد و میکند.
از طرفی وقتی هنوز یک مورد اتفاق نیفتاده که اصلاحطلبان از رفتار اشتباه گذشته خود اظهار پشیمانی نموده و عذرخواهی کنند، چگونه توقع دارند این قرق توسط اصولگراین شکسته شده به قولی چگونه خرما خورده منع رطب میکنند؟
با این تفصیل بهتر نبیست دوستان بزرگوار اصلاح طلب ما امروز خرما خوردن را کنار گذاشته و فردا از دوستان اصولگرا در خواست کنند که: به اشتباهتشان اقرار و اعتراف نمایند؟
البته اینجا روی سخن من به جماعت «انسان» اصلاحطلب هست، والا طیف «شریعتمداری» و فرشتهخوی اصلاح طلبان را کاری ندارم، که آنها فرشتهاند و ناگفته پیداست در عالم فرشتهگی و عصمت همه از هر خطا و گناهی مبری هستند.
به عنوان نمونه، کمتر کسی است در بین اصلاحطلبان، که به سلامت نفس و بزرگواری سید «محمدخاتمی» شک داشته باشد.
همه خوب میدانند که مرحوم مهندس «بازرگان» به سرنوشت «انورسادات» دچار نشد که «خاتمی» در سرنوشت او خوانده و در «کیهان» نوشته بود (1) و البته که همه به نیکی میدانند که خاتمی میانهرو و اصلاحطلب و مهربان امروز، «خاتمی» رادیکال سه دهه پیش و مدیر مسؤل کیهان آن دوره نیست و رفتار او طی این سه دهه نشان داده است که، همچنانکه پیشبینی او درست از آب در نیامد، هیچ دفاعی هم از آن نوشتهها و سوءتفاهم نسبت به پدر بزرگ و منادی «جمهوری دموکراتیک ایران» نداشته و ندارد و در رفع و رجوع آن هم همه کار کرده است، الا یک اقرار ساده به آن اشتباه.
بهتر نیست «خاتمی» چون همیشه اینبار هم اولین باشد؟
پانوشت
1-مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان. رونامه کیهان (۱۶ و ۱۸و ۱۹مهر ۱۳۶۰
0 نظرات:
ارسال یک نظر
چنانچه صاحب آدرس اختصاصی اینترنتی(وبلاگ-سایت)هستید، از منوی کشویی «نمایه» گزینه «نام/آدرس اینترنتی» را نتخاب نمایید.
میتوانید از برگه تماسبامن هم استفاده نمایید.