جنگ بر سر مواد مخدر در مکزیک و سر بریده یک قربانی عکس: خاویر مانزانو |
یک پرسوناژ ثابت در اکثر فیلمهای هالیوودی که تاریخ چند دهه قبل را روایت میکرد و قهرمانان آن اغلب مردهایی با کلاههای شاپوی بزرگ و سوار بر اسب بودند و همیشه هم یک هفت تیر در دستشان بود، وجود داشت که غالبا یکی از قهرمانان داستان فیلم یکی از همین مردها بود که سابقه شرارت زیادی داشت و از دست پلیس متواری بود و در اکثر شهرها عکس او را روی در و دیوار نصب کرده و برای سرش جایزه تعیین نموده بودند.
این فیلمها اغلب فضایی را روایت میکرد که نه پلیس آن پلیس به معنای امروزی بود و نه شرور و جانی متهم آن، و نه فضای بدوی و سنتی آن کمترین شباهتی با فضای فرهنگی، اجتماعی مدرن امروز داشت. پلیس جامعه امروز متناسب با رشد و تغییر سایر مختصات جامعه به سمت مدنیت و فرهنگ، رشد و ارتقا داشته و امروز دیگر همه ابزار پلیس به زور بازوی افسران تنومند و قوی و ابزار خشنی که بر علیه جانیان از آن استفاده میشد، خلاصهنمیشود. پلیس جامعه امروزی دانشگاه دارد، روانشناس دارد، شرایط استخدام دارد، ابزار مدرن و دقیق دارد و در کنار همه اینها، البته که قوه قهریه مجاز و قانونی هم دارد و فقط در شرایط ویژه مجاز به استفاده از آن میباشد. در حقیقت قوه قهریه به مقیاس وسیعی در پلیس امروز کاهش یافته و در مقابل سایر ابزارهای مدرن این نیرو کمتر قابل مشاهده میباشد.
در جوامع مدرن و تعریف شده امروز، هیچ شهروندی حق اعمال خشونت بر علیه شهروند دیگر را ندارد و در صورتی که شهروندی مورد تعرض و خشونت شهروندی دیگر قرار گرفت نیز حق پاسخگویی مستقیم خشونت او را ندارد و قانون و قضا از او حمایت نموده و از پلیس و نیروی انتظامی میخواهد که شهروند خاطی را تعقیب نموده و برای تنبیه و مجازات در اختیار قانون قرار دهد. بدیهی است کم و کیف مجازات مجرم را قانون تعیین میکند نه شاکی.
در چنین شرایطی شنیدن خبر اینکه فلان شخص یا فلان گروه(+) یا فلان کشور(+) برای سر فلان شخص متهم و متواری جایزه تعیین نمود، یک واقعییت تاسفآور است. مهم نیست که این جایزه برای سر «قذافی» تعیین شده باشد که وجدان عمومی جهانی را به خاطر جنایات غیر انسانی خود به درد آورده، و جرم او هم برای جهانیان ثابت شدهاست، یا برای شخص اول(+) و دوم و سوم القاعده،(+) که متهم به جنایاتی اینچنین هستند، یا نویسندهای (+) که شاید آزارش به مورچهای هم نرسیده اما با قلم و نوشتهاش، احساسات مذهبی یا قومی عدهای را جریحهدار نمودهاست. یا گویندهای از همین قبیل.(+)
نمیتوان از اقدامات هیچیک از متهمینی که برای سرشان جایزه تعیین شده دفاع کرد، ضمن آنکه نمیتوان بطور صددرصد هم از درخواست مجازاتشان دفاع نمود. اما هرچه باشد اینکه مجازات یک متهم - هر متهمی - را به جای قانون و پلیس و استفاده از پتانسیلهای مدرن موجود، به همه شهروندان با هر نوع ابزار و آگاهی و شرایطی حواله نماییم(+) و پیشاپیش هم پاداش برایشان در نظر گرفته و میزان و مبلغ آنرا اعلام نماییم، بیش و پیش از آنکه کمک به «صلح» و «امنیت»، و رهایی از دست شرارتهای یک شرور یا یک گروه تروریستی و شرارت باشد، تبلیغ، تولید و تشدید هرج و مرج و نهایتا بازتولید همان شرارتها و شیوهها و خشونتهاست.
آمریکا به حق یا ناحق با ایران و بعضی دیگر از کشورهای جهان روابط حسنه و دیپلماتیک ندارد. به همین دلیل نمیتواند از طریق دیپلماتیک به سازوکارهای مدرن تعقیب و مجازات یک مقام ارشد القاعده که ایران متهم به پناه دادن اوست، متوسل شود. همین وضعیت را با بعضی دیگر از کشورها نیز دارد. از طرف دیگر به خاطر اختلاف عقیده و سلوک گاهی ممکن است فردی که از طرف دولت ایالات متحده به شرارت مشهور و متهم است و شایسته مجازات شناخته میشود، از طرف دولت ایران یا دولتی دیگر، شایسته تقدیر و تجلیل و پناهندگی شناخته شود و همین اختلاف دیدگاه باعث شود تا دو دولت نتوانند بر سر موضوع واحد دفع شر، به اشتراک نظر رسیده و به حل و فصل مسالمتآمیز آن اقدام کنند. در چنین شرایطی که دیپلماسی مجبور به عقبنشینی است، ناگزیر سادهترین راه خشونت برای دفع خشونت، و ابزار آن هم تهییج طمع شهروندان به دریافت پاداشی(+) می شود که البته هیچگاه امکان پرداختش نیست.
این فیلمها اغلب فضایی را روایت میکرد که نه پلیس آن پلیس به معنای امروزی بود و نه شرور و جانی متهم آن، و نه فضای بدوی و سنتی آن کمترین شباهتی با فضای فرهنگی، اجتماعی مدرن امروز داشت. پلیس جامعه امروز متناسب با رشد و تغییر سایر مختصات جامعه به سمت مدنیت و فرهنگ، رشد و ارتقا داشته و امروز دیگر همه ابزار پلیس به زور بازوی افسران تنومند و قوی و ابزار خشنی که بر علیه جانیان از آن استفاده میشد، خلاصهنمیشود. پلیس جامعه امروزی دانشگاه دارد، روانشناس دارد، شرایط استخدام دارد، ابزار مدرن و دقیق دارد و در کنار همه اینها، البته که قوه قهریه مجاز و قانونی هم دارد و فقط در شرایط ویژه مجاز به استفاده از آن میباشد. در حقیقت قوه قهریه به مقیاس وسیعی در پلیس امروز کاهش یافته و در مقابل سایر ابزارهای مدرن این نیرو کمتر قابل مشاهده میباشد.
در جوامع مدرن و تعریف شده امروز، هیچ شهروندی حق اعمال خشونت بر علیه شهروند دیگر را ندارد و در صورتی که شهروندی مورد تعرض و خشونت شهروندی دیگر قرار گرفت نیز حق پاسخگویی مستقیم خشونت او را ندارد و قانون و قضا از او حمایت نموده و از پلیس و نیروی انتظامی میخواهد که شهروند خاطی را تعقیب نموده و برای تنبیه و مجازات در اختیار قانون قرار دهد. بدیهی است کم و کیف مجازات مجرم را قانون تعیین میکند نه شاکی.
در چنین شرایطی شنیدن خبر اینکه فلان شخص یا فلان گروه(+) یا فلان کشور(+) برای سر فلان شخص متهم و متواری جایزه تعیین نمود، یک واقعییت تاسفآور است. مهم نیست که این جایزه برای سر «قذافی» تعیین شده باشد که وجدان عمومی جهانی را به خاطر جنایات غیر انسانی خود به درد آورده، و جرم او هم برای جهانیان ثابت شدهاست، یا برای شخص اول(+) و دوم و سوم القاعده،(+) که متهم به جنایاتی اینچنین هستند، یا نویسندهای (+) که شاید آزارش به مورچهای هم نرسیده اما با قلم و نوشتهاش، احساسات مذهبی یا قومی عدهای را جریحهدار نمودهاست. یا گویندهای از همین قبیل.(+)
نمیتوان از اقدامات هیچیک از متهمینی که برای سرشان جایزه تعیین شده دفاع کرد، ضمن آنکه نمیتوان بطور صددرصد هم از درخواست مجازاتشان دفاع نمود. اما هرچه باشد اینکه مجازات یک متهم - هر متهمی - را به جای قانون و پلیس و استفاده از پتانسیلهای مدرن موجود، به همه شهروندان با هر نوع ابزار و آگاهی و شرایطی حواله نماییم(+) و پیشاپیش هم پاداش برایشان در نظر گرفته و میزان و مبلغ آنرا اعلام نماییم، بیش و پیش از آنکه کمک به «صلح» و «امنیت»، و رهایی از دست شرارتهای یک شرور یا یک گروه تروریستی و شرارت باشد، تبلیغ، تولید و تشدید هرج و مرج و نهایتا بازتولید همان شرارتها و شیوهها و خشونتهاست.
آمریکا به حق یا ناحق با ایران و بعضی دیگر از کشورهای جهان روابط حسنه و دیپلماتیک ندارد. به همین دلیل نمیتواند از طریق دیپلماتیک به سازوکارهای مدرن تعقیب و مجازات یک مقام ارشد القاعده که ایران متهم به پناه دادن اوست، متوسل شود. همین وضعیت را با بعضی دیگر از کشورها نیز دارد. از طرف دیگر به خاطر اختلاف عقیده و سلوک گاهی ممکن است فردی که از طرف دولت ایالات متحده به شرارت مشهور و متهم است و شایسته مجازات شناخته میشود، از طرف دولت ایران یا دولتی دیگر، شایسته تقدیر و تجلیل و پناهندگی شناخته شود و همین اختلاف دیدگاه باعث شود تا دو دولت نتوانند بر سر موضوع واحد دفع شر، به اشتراک نظر رسیده و به حل و فصل مسالمتآمیز آن اقدام کنند. در چنین شرایطی که دیپلماسی مجبور به عقبنشینی است، ناگزیر سادهترین راه خشونت برای دفع خشونت، و ابزار آن هم تهییج طمع شهروندان به دریافت پاداشی(+) می شود که البته هیچگاه امکان پرداختش نیست.
تصور کنید شهروندی یا به طمع پاداش و یا اصلا به خاطر قرابت عقیده و دیدگاه با تعیین کننده پاداش، به چنین اقدام خشنی دست بزند. در حالت مفروض شهروند مذکور آیا خواهد توانست از دست دولت خود جان سالم به در ببرد تا پاداش خود را از دولتی دیگر دریافت نماید؟ قاعدتا پاسخ منفی است. حالا دور دیگری از اتهام و خشونت و جایزه، از یک کشور برعلیه کشور دیگر بر سر انسانی دیگر و نهایتا دور باطل خشونت آغاز خواهد شد.
در فیلمهای هالیوودی همه مردم یک جور بودند، همه آنها اسلحه داشتند، مرگ و کشتهشدن در بین آنها یک اتفاق ساده و طبیعی بود و مردم با آن واقعیات زندگی خود را هر روز سر میکردند. ضمن آنکه اگر شروری توسط یک شهروند یافته و به پلیس معرفی میشد، یا سر او به پلیس تحویل داده میشد، نه تنها بیم تشدید خشونت نبود که فیلم فضایی را روایت میکرد که مردم به جشن کاهش خشونت میروند.
به نظر میرسد اغلب، تعیین چنین جایزههایی پیش از آنکه قصد عملیاتی شدن را تعقیب نماید، بیشتر برای تبلیغ و تهدید طراحی و اجرا میشود. اما نمیتوان از تاثیرات منفی اینگونه پیشنهاد و پاداش و مجازات غافل بود.
در فیلمهای هالیوودی همه مردم یک جور بودند، همه آنها اسلحه داشتند، مرگ و کشتهشدن در بین آنها یک اتفاق ساده و طبیعی بود و مردم با آن واقعیات زندگی خود را هر روز سر میکردند. ضمن آنکه اگر شروری توسط یک شهروند یافته و به پلیس معرفی میشد، یا سر او به پلیس تحویل داده میشد، نه تنها بیم تشدید خشونت نبود که فیلم فضایی را روایت میکرد که مردم به جشن کاهش خشونت میروند.
به نظر میرسد اغلب، تعیین چنین جایزههایی پیش از آنکه قصد عملیاتی شدن را تعقیب نماید، بیشتر برای تبلیغ و تهدید طراحی و اجرا میشود. اما نمیتوان از تاثیرات منفی اینگونه پیشنهاد و پاداش و مجازات غافل بود.
بهترین رویه برای مجازات یک جانی و شرور در هر مقیاسی، و با هر انگیزهای، دستگیری، محاکمه و مجازات پس از صدور رای قاضی محکمه است. اینکه تشکیل چنین دادگاههایی با مشکل عدیده روبه روست، به قرائتهایی برمیگردد که مروجین خشونت به خاطر ترس خود آنرا تبلیغ و تشویق مینمایند.
به تعبیر شیرین خواجه رندان شیراز:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد.
به تعبیر شیرین خواجه رندان شیراز:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر
چنانچه صاحب آدرس اختصاصی اینترنتی(وبلاگ-سایت)هستید، از منوی کشویی «نمایه» گزینه «نام/آدرس اینترنتی» را نتخاب نمایید.
میتوانید از برگه تماسبامن هم استفاده نمایید.