‏نمایش پست‌ها با برچسب مصدق. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مصدق. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

میرحسین

«میرحسین‌موسوی» بلد نیست خیلی عالی بنویسید، اما خوب می‌نویسد. شاید خط خوبی هم نداشته باشد. همیشه لبخند بر لب ندارد و گاهی هم چهره دژم و خشمگینی دارد. لهجه ساده‌اش بین فارسی و آذری، یا ترکی در نوسان است و بیشتر تنه به ترکی می‌زند. خدا نکند کمی عصبانی یا هیجانی شود، تسلط بر کلام را از دست داده و اصطلاحا به تپق‌زدن می‌افتد. هی «چیزچیز» می‌کند. مدرک تحصیلی عالی دکتری حقیقی و افتخاری از چند دانشگاه معتبر و برجسته دنیا ندارد، گنجه لباس‌های رنگ و وارنگ و کلکسیون عینک‌های مختلف‌ش دیدنی نیست. در برنامه شب‌چله «چلچراغ» شرکت نکرده و نماینده ویژه رهبری در روزنامه اطلاعات هم متعهد نیست تا هر ساله برایش جشن تولد ویژه بگیرد. از همه این‌ها مهم‌تر «آقازاده» نیست و لباس پیامبر هم برتن ندارد و دخترش عروس یک مولتی میلیاردر تاجر تهرانی نیست و وصلت‌های خانوادگیش از چپ و راست به آیت‌الله «خمینی» و آیت‌الله «صدر» و «هاشمی‌رفسنجانی» نمی‌رسد. همسرش، یک دختر فرنگی‌مآب و جنتلمن بوده که پس از ازدواج با او، سادگی و دیانت را از منظر عقل و هنر انتخاب نموده است و دامادش پزشک بی‌نام و نشانی‌است که سه برادرش را در دفاع مقدس از دست داده است.(+)
یک نقاش و معمار و هنرمند ساده، که بیش از هفتاد سال است در ‌‌نهایت سادگی و بی‌آلایشی در یکی از محله‌های شلوغ و جنوبی تهران، در کنار بانوی هنرمند و باسوادش زندگی کرده‌است.
زندگیش از زمانی که نخست‌وزیر کشور بوده، تا زمانی که یک استاد ساده در دانشگاه تربیت مدرس و زمانی که بنای فرهنگستان هنر را گذاشته و ریس آن بوده است، بر یک روال و مبنا بوده و تغییری نکرده است.
اولین سیاست‌مدار ایرانی  بعد از انقلاب است که با افتخار و در نهایت صمیمیت، در مقابل مردم و دوربین‌های تلوزیونی، دست همسرش را می‌گیرد و دوشادوش او حرکت می‌کند.
 به همه این‌ها اضافه کنید، زمانی که سردبیر روزنامه «جمهوری‌اسلامی» بود، نه تنها به «بازرگان» اهانت نکرد، که حتی از «مصدق» هم دفاع جانانه نمود و همین دفاعیات جانانه او از «مصدق» باعث شد تا مورد هتاکی و نقد شهید «دیالمه» و شهید «آیت» و همراهان او قرار بگیرد.(+
اما همه این سادگی و هنرمندی و سکوت، از خرداد ۸۸ به این طرف رنگ و نشانی دیگر گرفت و دنیای او را دنیای دیگری کرد، اگرچه در شخصیتش کمترین تغییری ایجاد نشد.
دردمندانه به داغ خواهرزاده‌ مهربانش نشست که داغ فراقش بسیار عمیق‌تر از درد و داغ دیگر برادرش بود که در سال‌های جنگ به شهادت رسیده بود.
 پس از تحمل بی‌حرمتی‌ها و ناسپاسی‌های بسیار، تن به حصر خانگی و محرومیت از دیدار خانواده و دوستان داد و آنچنان محصور شد که حتی اجازه پیدا نکرد در مراسم تدفین و ترحیم پدرش شرکت کند.
 با همه این حرف‌ها او روز جمعه گذشته، در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نکرده است و این خیلی مهم است. او یک قهرمان نیست ولی قیمت او برای نظام بسیار بالاست. نظام توان خرید او را ندارد.
مردم به همین دلیل دوستش دارند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

کفش ریگی

سلام و هر موقعتان که به من سر می‌زنید به خیر. حالا ساعت ۳ بعد از ظهر دم کرده کاشان است و برق رفته. البته این برق رفتن هیچ ربطی به «عبدالمالک» و آقای دکتر «احمدی‌نژاد» ایضا آقای دکتر «کردان» ندارد. در زمان «میرحسین موسوی» هم برق می‌رفت. کاری نداریم که آنروز جنگ بود و نفت بشکه‌ای چند دلار؟ به هر حال برق می‌رفت وحالا هم رفته‌است. بگذریم از دهات می‌......
رو به روی من هفته نامه‌ای؟؟؟؟ است با عنوان: «صاحب‌قلم» و صاحب قلم سردبیری آن شخصی است به نام «علی‌فلاحیان» هم نام وزیر اسبق اطلاعات ایضا هم نام یکی از دوستان بسیار خوب صاحب این قلم.
عنوان و مطلب مقاله این علی آقای فلاحیان مرا به یاد آن علی آقای دوستم انداخت که مهارت فوق‌العاده‌ای داشت در تغییر موضع. صبح زیر علم «شعبان‌بی‌مخ» بود، ظهر زنده باد «مصدق» سر می‌داد، شب می‌گفتند در سفارت اجنبیه روس دیده شده.
راستی از دهاتمان چه خبر؟
بع-------له این علی آقای ما در دوران کودکی که همه عشق و هواداری در فوتبال و استقلال و پرسپولیس خلاصه می‌شود، استقلالی بود. اما «ناگاه یک نگاه» مربی پرسپولیس باعث شد دستش از آستین «سرخپوشان» به درآید و دل استقلالی‌ها را........
اصلا تقصیر «علی‌فلاحیان‌»‌ها نیست. در زمان جنگ هم برق می‌رفت.
اگر شما ربط مطلب فوق با کفش ریگی را پیدا کردید بوق بزنید.
___________________
بعدالتحریر: سرخپوشان به سرخ جامه گان اصلاح شد.

۱۳۸۴ اسفند ۲۹, دوشنبه

عيد ملی شدن نفت

الف:‌
اگر بخواهیم در بین انسانهای بزرگ «۳۶۵» تن را انتخاب نماییم و هر یک از «۳۶۵» روز سال را به نام یکی از آن‌ها ثبت و ضبط نماییم، زنده‌یاد دکتر «محمدمصدق» یکی از آنهاست و روز «بیست‌ونهم‌اسفندماه» روز ملی شدن صنعت نفت ایران، روزی است که بدون شک، بر پیشانی سند افتخارات خود نام دکتر «محمدمصدق» را حک نموده‌است. برای من بسیار دردآور است که متاسفانه این روز با ایام پایان سال و درگیری مردم با برنامه‌های پایان سال و استقبال از سال نو مقارن گشته و عظمت عید ملی شدن نفت و نام «مصدق» آنچنانکه شایسته آنست، مورد توجه و یادآوری قرار نمی‌گیرد.

ب:
من امروز مثل هر روز دیر از خواب بیدار شدم. اما نه آنقدر دیر که به خداحافظی و بدرقه «زمستان» نرسم. وقتی رسیدم که «زمستان» آخرین همراهش «سرما» را در کوله‌پشتی‌اش جابجا کرد، بند چکمه‌هایش را محکم کرد، برای همه دست تکان داد و رفت به کجا؟ نمی‌دانم.
سال «۱۳۸۴» با همه آنچه داشت: (خوبی، بدی، بالایی، پستی، زشتی، زیبایی و...) تمام شد و فردا سال «۱۳۸۵» آغاز می‌شود. ساز و دهل و سرنا می‌نوازند، توپ‌ها شلیک می‌شوند به تبریک واعلام عید.
باشد که اینهمه سر و صدا، چرت روزمره‌گیمان را پاره کند تا آنگونه که طبیعت رنگ عوض می‌کند و متحول می‌شود، آماده شویم برای تغییر به سمت بهترین‌ها.

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست / برخیز و به حان باده کن عزم درست
کین سبزه که امروز تما شاگه توست / فردا همه از خاک تو بر خواهد رست

نوروز باستانی، آعاز سال یک‌هزار و سیصد و هشتاد و پنج وعیدتان مبارک
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز
+ علی مصلحی ; ٩: ٠۱ ‎ق. ظ ; ۱۳۸۴/۱٢/٢٩
اگر به خانه من آمدی، برای من‌ای مهربان چراغ بیاور (۱۱چراغ)