‏نمایش پست‌ها با برچسب موسوی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب موسوی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

احمدخمینی

عکس از اینجا 
خانم «فاطمه‌سلطانی‌طباطبایی» همسر مرحوم «احمد‌خمینی» از اینکه برای همسر او مراسم چندمین سالگرد باشکوه برگزار نمی‌شود گله نموده‌اند.(+)
این گله در شرایطی ابراز می‌شود که طی سه سال گذشته نزدیک به ۵۰ خانواده داغ‌دار، در برگزای مراسم‌ سوگ‌واری برای عزیزانِ‌شان، با محدودیت‌های فراوانی روبه شده و مجبور شده‌اند مراسمی محدود و بدون اطلاع‌رسانی عمومی متداول و با هراس از کنترل و نظر مراجع امنیتی و اطلاعاتی برگزار نمایند.
از طرف دیگر «میرحسین‌موسوی» که اکنون دوران حصر غیرقانونی خود را سپری می‌کند، نه تنها نتوانست در مراسم تشییع و تدفین پدر خود و کمی قبل‌تر از آن در مراسم ترحیم پدر داماد خود که پدر ۳ شهید بود شرکت کند، بلکه خانواده وی نیز برای برگزاری مراسم ترحیم پدرشان با مشکلات عدیده روبه شده و آن‌ها نیز مجبور شدند مراسم مشابهی با محدویت و ترس برگزار نمایند.
به این‌ها اضافه نمایید محدودیت‌های گسترده‌ای که از اولین ساعات بعد از تشییع‌جنازه باشکوه آیت‌الله «منتطری» برای خانواده وی برای برگزاری هرگونه مراسم به وجود آمد و تا کنون نیز ادامه داشته است و از طرفی بر اساس بعضی از اقوال شفاهی و نیز بعضی شواهد و قرائن مرحوم «احمد‌خمینی» که اینک همسر وی از برگزار شدن مراسم چندمین سالگرد درگذشت او به شکلی ساده گلایه‌مند و معترض هست، در بوجود آمدن بسیاری از محدودیت‌ها برای فقیه عالی‌مقام از سال‌ها قبل بیشترین نقش را داشته است. دستِ‌کم انتشار «رنج‌نامه» توسط آن مرحوم بسیاری جرات و جسارت‌ها را برای بی‌احترامی و آزار و اذیت او و خانواده‌اش شدت بخشید و موجه ساخت.
 اما از همه این‌ها که بگذریم باید از دختر یک فقیه شیعه و عروس یک فقیه دیگر شیعه و همسر یک روحانی که پدرش بلند پایه‌ترین مقام در یک تشکیلات شیعی بوده‌است، بسیار تعجب کرد که تا بدین پایه برای برگزاری یک مراسم سوگ‌واری یا سالگرد نگران باشد، در حالی که کتاب آسمانی مسلمانان رسما اعلام می‌کند سوگ‌واری برای یک درگذشته کمکی بر افزایش حسنات و کاهش سیئات او نیست و قاعدتا مراسم سوگ‌واری و ترحیم را جلسه تنبه و تذکر برای زندگان می‌دانند.
 از طرفی دیگر شیعیان بر این اعتقاد هستند که امکان برگزاری مراسم سوگ و عزاداری برای اغلب امامان شیعه و از جمله امام سومِ‌شان، تا روز‌ها پس از وفات میسر نشد و از این حیث گاهی تلاش می‌کنند حتی با نداشتن مراسم سوگ و تسلی به یک تشبه تاریخی دست یازیده و امام شیعه را از عزیز از دست رفته خود عزیز‌تر دانسته و بدان تشبث خود را تسلی دهند.
 با این وجود به نظر نمی‌رسد توقع سرکار خانم «سلطانی‌طباطبایی» توقع به‌جا و قابل طرحی باشد و ای‌ کاش آقای «غلامعلی‌رجایی» که ظاهرا وظیفه و کاری غیر از آنکه در وبلاگش از چنین مسائلی بنویسد ندارد، اندکی به این مسائل اندیشه می‌کرد و این حرف‌ها را با ایشان در میان می‌گذاشت و مانع از آن می‌شد تا این توقع بیان عمومی پیدا کند.

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

میرحسین

«میرحسین‌موسوی» بلد نیست خیلی عالی بنویسید، اما خوب می‌نویسد. شاید خط خوبی هم نداشته باشد. همیشه لبخند بر لب ندارد و گاهی هم چهره دژم و خشمگینی دارد. لهجه ساده‌اش بین فارسی و آذری، یا ترکی در نوسان است و بیشتر تنه به ترکی می‌زند. خدا نکند کمی عصبانی یا هیجانی شود، تسلط بر کلام را از دست داده و اصطلاحا به تپق‌زدن می‌افتد. هی «چیزچیز» می‌کند. مدرک تحصیلی عالی دکتری حقیقی و افتخاری از چند دانشگاه معتبر و برجسته دنیا ندارد، گنجه لباس‌های رنگ و وارنگ و کلکسیون عینک‌های مختلف‌ش دیدنی نیست. در برنامه شب‌چله «چلچراغ» شرکت نکرده و نماینده ویژه رهبری در روزنامه اطلاعات هم متعهد نیست تا هر ساله برایش جشن تولد ویژه بگیرد. از همه این‌ها مهم‌تر «آقازاده» نیست و لباس پیامبر هم برتن ندارد و دخترش عروس یک مولتی میلیاردر تاجر تهرانی نیست و وصلت‌های خانوادگیش از چپ و راست به آیت‌الله «خمینی» و آیت‌الله «صدر» و «هاشمی‌رفسنجانی» نمی‌رسد. همسرش، یک دختر فرنگی‌مآب و جنتلمن بوده که پس از ازدواج با او، سادگی و دیانت را از منظر عقل و هنر انتخاب نموده است و دامادش پزشک بی‌نام و نشانی‌است که سه برادرش را در دفاع مقدس از دست داده است.(+)
یک نقاش و معمار و هنرمند ساده، که بیش از هفتاد سال است در ‌‌نهایت سادگی و بی‌آلایشی در یکی از محله‌های شلوغ و جنوبی تهران، در کنار بانوی هنرمند و باسوادش زندگی کرده‌است.
زندگیش از زمانی که نخست‌وزیر کشور بوده، تا زمانی که یک استاد ساده در دانشگاه تربیت مدرس و زمانی که بنای فرهنگستان هنر را گذاشته و ریس آن بوده است، بر یک روال و مبنا بوده و تغییری نکرده است.
اولین سیاست‌مدار ایرانی  بعد از انقلاب است که با افتخار و در نهایت صمیمیت، در مقابل مردم و دوربین‌های تلوزیونی، دست همسرش را می‌گیرد و دوشادوش او حرکت می‌کند.
 به همه این‌ها اضافه کنید، زمانی که سردبیر روزنامه «جمهوری‌اسلامی» بود، نه تنها به «بازرگان» اهانت نکرد، که حتی از «مصدق» هم دفاع جانانه نمود و همین دفاعیات جانانه او از «مصدق» باعث شد تا مورد هتاکی و نقد شهید «دیالمه» و شهید «آیت» و همراهان او قرار بگیرد.(+
اما همه این سادگی و هنرمندی و سکوت، از خرداد ۸۸ به این طرف رنگ و نشانی دیگر گرفت و دنیای او را دنیای دیگری کرد، اگرچه در شخصیتش کمترین تغییری ایجاد نشد.
دردمندانه به داغ خواهرزاده‌ مهربانش نشست که داغ فراقش بسیار عمیق‌تر از درد و داغ دیگر برادرش بود که در سال‌های جنگ به شهادت رسیده بود.
 پس از تحمل بی‌حرمتی‌ها و ناسپاسی‌های بسیار، تن به حصر خانگی و محرومیت از دیدار خانواده و دوستان داد و آنچنان محصور شد که حتی اجازه پیدا نکرد در مراسم تدفین و ترحیم پدرش شرکت کند.
 با همه این حرف‌ها او روز جمعه گذشته، در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نکرده است و این خیلی مهم است. او یک قهرمان نیست ولی قیمت او برای نظام بسیار بالاست. نظام توان خرید او را ندارد.
مردم به همین دلیل دوستش دارند.

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

آقای توکلی این «اضطرار» ویرانگر چیست؟

«احمدتوکلی» دستکم برای بار دوم است که از «اضطرار» برای رای دادن به «احمدی‌نژاد» سخن می‌گوید. 
از گفتگوی ایشان با خبرگزاری اقتصادی فارس،(+) تا سخنان وی در نشست «مجلس مشارکت حداکثری و انتخابات کارآمد» در دانشگاه علامه، ۹۰/۱۱/۲۷ (+)حدود ۱۰ ماه گذشه و طی این مدت نه تنها شرایط کشور بهتر نشده، که روز به روز با شیب تندی، جهت وخامت و بحران را طی نموده، و البته آقای «توکلی» هم رسما توسط معاون اول ریس‌جمهور به فساد متهم شده‌است.(+)
فرض کنیم همه شرایط فعلی امروز حاکم باشد، اما نظر رهبری نظام به نظر «احمدی‌نژاد» نزدیک نباشد. حالا قرار شود «احمد‌توکلی» در مورد «احمدی‌نژاد» تصمیم بگیرد. به سادگی قابل پیش‌بینی است، به کمتر از عزل «احمدی‌نژاد» از ریاست‌جمهوری و محرومیت دائم از هرگونه شغل دولتی برای وی، راضی نمی‌شود. برای خودش ادله محکم و محکمه‌پسندی هم دارد: روزگار به خاکستر نشسته ملت ایران، آبرو و اعتبار از دست رفته کشور، حیف و میل و هدر رفتن میلیارد‌ها تومان سرمایه مالی کشور، افزایش قابل توجه فساد و اعتیاد در بین جوانان، کاهش سنگین ضریب امنیت کشور و... کمترین ادله این درخواست می‌تواند باشد. مسلما هر آدمی که اندکی، تنها اندکی از عقل بهره برده باشد، قویا این‌ها را تایید و تصدیق می‌نماید. 
 اما چرا این اتفاق در شرایط فعلی نمی‌افتد، به دلیل‌‌‌ همان «اضطرار»ی است که ایشان را وادار نموده، علیرغم میل باطنی، و علیرغم تحقق شرایط اصلح بودن در «احمدی‌نژاد»، به وی رای بدهد. 
اما از آن جمعیت ۲۴ میلیونی که ادعا می‌شود به «احمدی‌نژاد» رای داده‌اند، چند نفر اینگونه، معتقد بوده‌اند که ایشان اقل شرایط لازم برای نامزدی ریاست جمهوری را ندارد؟ 
از دو حال خارج نیست. یا همه برخلاف نظر آقای «توکلی» معتقد بوده و هستند که ایشان تنها فرد «اصلح» برای ریاست‌جمهوری بوده و هست، یا اکثریت آن‌ها با آقای «توکلی» هم‌رای و عقیده بوده و هستند که آقای «احمدی‌نژاد» شرایط لازم برای ریاست‌جمهوری را نداشته، ولی‌‌‌ همان «اضطرار» پیش‌گفته باعث شده علیرغم اولا میل باطنی و ثانیا صلاح مملکت به او رای بدهند. 
به عبارت دقیق‌تر، صلاح کشور را یک «اضطرار» موهوم، تعریف می‌کند و تشخیص می‌دهد، نه عقل و قانون و مشورت و حکمیت. 
 در صورت اول ناگفته آشکار است که آقای «توکلی» در اقلیت هستند و حق حرف‌زدن هم ندارند چه برسد به اعتراض. مردمی هم که ایشان را به عنوان نماینده خود در مجلس انتخاب نموده‌اند، پس از افشای نظر رسمی وی در مورد ریس‌جمهور منتخب، دچار غبن و خسارت شده و اکنون می‌توانند طلبکار ایشان هم باشند. 
اما در صورت دوم که شواهد نشان از قوت و صحت آن دارد، که همه به کسی رای داده‌اند که نه تنها «اصلح» بلکه «صالح» هم نبوده و حالا هم ریس‌جمهور است، و آثار زیان‌بار آن انتخاب و اشتباه، هر روز بیش از پیش آشکار می‌شود، آیا مردم این حق را ندارند که بدانند آن «اضطرار» چه بوده است؟ 
 آن «اضطرار» چیست که باید این‌همه جان و مال و آبرو و اعتبار و ارزش‌ها، به پای آن قربانی شده و هنوز هم پروسه قربانی گرفتن باید ادامه داشته باشد، و هیچکس هم نداند که چیست و چرا؟ 
 آقای «توکلی» که سابقه عدم تفاهم شدید با «میرحسین‌موسوی» در دوره‌ای که وزیر کار او بوده‌اند، - که نهایتا منجر به رفتن ایشان از وزارت کار شد - را در پرونده و حافظه دارد، هم در این سخنان، و هم در جاهای دیگر گفته‌اند که به «میرحسین» رای نداده، چون «پایگاه اجتماعی موسوی ‌می‌تواند تحریک علیه رهبری را هدایت کند». بر فرض که درست! و این دلیلی است که وی به «موسوی» رای ندهد. تکلیف «مهدی‌کروبی» هم در دستگاه فکری و سیاسی آقای «توکلی» و دوستان ایشان، مشخص است. اما مگر در انتخابات گذشته ریاست‌جمهوری فقط این‌ها بودند؟ ‌مگر «محسن‌رضایی» فرمانده سابق سپاه و سرباز کوچک نظام به تعبیر خودش، و نماینده دیگری از طیف اصول‌گرا در‌‌‌ همان ماراتن حضور نداشتند؟ چرا به ایشان رای ندادند، که امروز دچار عذاب وجدان نبوده و مجبور باشند از «اضطرار» سخن بگویند؟ 
مگر این «اضطرار» و مصلحت فقط شامل حال ایشان می‌شده و شامل حال تعدادی دیگر از اصول‌گرایان از جمله «علی‌مطهری» دیگر نماینده مردم تهران، و اتفاقا هم‌فکر و همراه آقای «توکلی» در مخالفت با دولت «احمدی‌نژاد»، که رسما و شفاف از نامزدی «محسن‌رضایی» حمایت نموده و به ایشان رای داد، نمی‌شد؟ 
آقای توکلی در ادامه فرموده‌اند «اگر «موسوی» سکوت ‌می‌کرد، هر حرف و نطقش بر دولت تاثیرگذار بود و لطمات «احمدی‌نژاد» به کشور کمتر ‌می‌شد. اگر این قانون‌پذیری رخ ‌می‌داد، فشارهای بین‌المللی نیز کمتر ‌می‌شد» 
آقای «توکلی» در شرایطی این سخن مضحک را بیان می‌نمایند که، نه تنها نمایندگان مجلس که قانونا دولت موظف به تمکین در برابر سؤال و خواست آنهاست، بلکه حرف‌های رهبری نظام هم دیگر بر دولت تاثیر‌گذار نیست و «احمدی‌نژاد» آشکارا و گاهی با لجبازی به اقداماتی دست می‌زند که به شفاف‌ترین شکل ممکن خلاف خواست و اراده جاری رهبری کشور است. 
حتما آقای «توکلی» نخواهند گفت که خانه‌نشینی ۱۱ روزه ریس‌جمهور، مصوبه شواری عالی امنیت ملی بوده‌، و یا ایشان بکل از آن بی‌اطلاع‌اند!! 
ظاهرا آقای «توکلی» نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بدانند، نظامی که عملکردش شفاف و قابل دفاع باشد و اصطلاحا ریگی به کفش نداشته باشد، از سکوت، یا اعتراض علنی یک کاندیدای معترض به نتایج انتخابات، هراسی نداشته و فشارهای بین‌المللی نمی‌تواند تاثیری در روند جاری کشور داشته باشد. اما آنجا که رييس مركز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي، با نگرانی از فشارهای بین‌المللی و آثار آن سخن‌ می‌گوید، متوجه نیست که ناغافل از وجود ریگ بزرگ در کفش کوچک دولت و جریان متبوعش پرده برداشته و ناخواسته زبان به  اعتراف گشوده است.
 حقیقت آنست که آقای «توکلی» و رفقایش، بر خلاف مصلحت کشور و نظام و مردم، همه چیز را به بازی گرفته و هر جا به بن‌بستی برخورده‌اند به یک بهانه مسخره و موهومی تحت عناوین «اضطرار» و «مصلحت» و... متوسل، و گناه را به گردن آن انداخته و از خود سلب مسؤلیت نموده‌اند. 
 می‌گویند؛ کسی که خواب است را می‌شود بیدار کرد. اما بیدار کردن کسی که خود را به خواب‌زده باشد غیرممکن است. 
 آقای «توکلی» به عیان اوضاع نابسامان کشور را مشاهده می‌کند. بازتاب و تایید آن هم در نطق‌های داغ ایشان در مجلس و واکنش‌های رسانه‌ای او قابل مشاهده است. اما آنچه دیده نمی‌شود و خبری از آن هم شنیده نمی‌شود، اندک اقدام موثری در برابر این‌همه ناملایمات و نابسامانی‌هاست که همه می‌بینند و اعلام می‌کنند و قبول هم دارند اما از واکنش مثبت و تغییر شرایط خبری نیست. ظاهرا دولتیان و مجلسیان با هم قرار گذاشته‌اند که این دور باطل اعتراض از مجلس و بی‌توجهی از دولت را آنقدر ادامه دهند تا منطق محال بودن دور را از سکه بیا‌ندازند. حضرات داوطلبانه خود را به خواب زده‌اند. 
 دور نیست که خواب‌زدگان، با کابوس آشفته از خواب خواهند پرید. آن‌روز هیچ «اضطرای» پاسخ‌گوی شرایط پریشانی و آشفتگی‌شان نخواهد بود.
این نوشته در جرس اینجا

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

«هاشمی»، اصرار بر خطا تا آخرین سنگر

ظاهرا در عرف سیاسی و اجرایی کشورهای دموکراتیک، که رای و نظر مردم ارزش و اهمیت دارد، قاعده‌ای است که بر اساس آن هرگاه اتفاق ناگوار یا اشتباهی در یک مجموعه اجرایی یا سیاسی رخداد، بالا‌ترین مقام آن مجموعه، جهت احترام به مردم و تسکین آلام عمومی، از سمت خود استعفا داده و از مردم عذرخواهی می‌نماید.
در کشور ایران طی ۳۲ سال گذشته، کمترین اعتنایی به این عرف و نتایج مثبت نشده و برغم آنکه طی این سال‌ها، ایران کانون انواع بحران و اتفاقات دردناک، ناشی از بی‌دقتی و بی‌برنامگی مسؤلین مربوطه و قانون‌گذارن و متولیان امور نظارتی بوده‌است، اما به استثنا چند مورد انگشت‌شمار، مسؤلین علاقه‌ای به استعفا و عذر‌خواهی از افکار عمومی یا صدمه دیده‌گان نداشته، و آلام عمومی از این منظر هیچ‌گاه فرصت التیام و درمان نیافته‌است.
اتفاقاتی که اگر مشابه آن در کشورهایی که استقلال قوا معنا دارد و نهادهای ناظر قوی مردمی و رسانه‌های آزاد در آن نفوذ موثر دارند، اتفاق می‌افتاد، گاهی حتی می‌توانست تا سقوط دولت و استعفای حزب حاکم در پارلمان هم پیش برود.
 «هاشمی رفسنجانی» یکی از برجسته‌ترین اشخاصی است که در نهادینه شدن این وضع بیشترین سهم را داشته است. ناگفته پیداست که اگر این موضوع به زیان او بود، مطمئنا تلاش می‌کرد وضعیت به گونه‌ای دیگر رقم بخورد. هرچند که در ‌‌نهایت این عدم استقبال از نقد شفاف و استقلال مطبوعات و نهادهای ناظر مردمی، به زیان دولت‌مردان است (۱) و امروزه زیان‌های عمیق آن دستکم در مورد آقای «هاشمی» به روشن‌ترین شیوه خود را نشان می‌دهد. تا آنجا که دوستان نزدیک ایشان نیز در بررسی وضعیت امروز او، اشاره می‌نمایند که وی  تاوان برخوردهای بد گذشته را پس می‌دهد . (+)
در دوره ریاست مجلس و ریاست جمهوری آقای رفسنجانی در این کشور، اتفاقات ریز و درشت ناگوار بسیاری رخداد. اتفاقاتی که‌گاه ابعاد بین‌المللی هم داشت و بررسی نشدن و شفاف نشدن آن توسط نمایندگان مردم، و برجای ماندن سؤالات بزرگ و بی‌پاسخ در مورد آن اتفاقات در ذهن و زبان شهروندان، درست یا نادرست بزرگ‌ترین حربه شد بر علیه رقبای سیاسی او چند سال بعد و البته که همه این بازی‌ها، مستقیم و غیرمستقیم زیان مردم را دربر داشت.
دوره ریاست ایشان بر مجلسین اول و دوم را شاید بتوان با توجه به اظطراری و جنگی بودن شرایط کشور، و حیات آیت‌الله «خمینی» به دیده اغماض نگریست.
 اما در دوره ریاست جمهوری ایشان اتفاقاتی افتاد که به هیچ عنوان قابل چشم پوشی و اغماض نیست. اتفاقاتی که هر کدام به تنهایی بحران‌های سخت و هولناکی را برای کشور در پی داشت. در تمام این اتفاقات هیچگاه شهروندان کشور شاهد یک مورد استعفا یا عذر‌خواهی مسؤلی، وزیری، مدیر‌کلی یا... نشدند.
گاهی تلاش‌های نمایندگان مجلس برای توضیح یا استیضاح یک وزیر کابینه با واکنش اعتراضی سنگین آقای «هاشمی» روبه رو می‌شد. همین واکنش‌ها باعث شد کمترین تلاش‌ها برای استیفای حقوق ملت در ابتدای کار ناکام بماند.
به عنوان مثال می‌توان به استیضاح وزیر معادن وفلزات آقای «حسین‌محلوجی» که با اعتراض شدید آقای هاشمی و تلاش لابی قدرتمند وی در مجلس چهارم با اختلاف بسیار ناچیز رای موافق و مخالف بی‌نتیجه ماند اشاره کرد.
بعضی از زخم‌های ناگواری که در دوره ایشان بر جان ملت فرود آمده و هیچگاه جرات رسانه‌ای شدن پیدا نکرد تا تکذیب شود یا نشود، تازه در دولت‌های بعدی سر باز کرد و چهره مشمئز کننده عفونت آن همه جا را فراگرفت. زخم‌هایی که حتی نمایندگان مردم در مجلس هم از آن اظهار بی‌اطلاعی می‌نمودند.
جریان قتل استاد «عی‌اکبر‌سعیدی‌سیرجانی»، و جریان اتوبوس ارمنستان که در دوره خاتمی آشکار شد، و حضور «سعید‌امامی» در بالا‌ترین رده وزارت اطلاعات «علی فلاحیان» که در وزارت «دری نجف‌آبادی» و به دنبال جریان قتل‌های زنجیره‌ای فاش شد و برای اولین‌بار و البته با تاخیر بسیار به استعفای یک وزیر در این کشور منجر شد، تنها مشتی نمونه خروار است.
این‌ها و موارد متعدد دیگری که در حد شایعه ماند و ناکامی اصلاحات در گام‌های اول اجازه نداد، نور حقیقت به تاریکخانه آن تابیده و آشکار شود، به علاوه مواردی که امکان حضور در عرصه عمومی را اصلا نیافت، و بر سر آن معاملات پشت پرده صورت گرفت تا مخفی بماند، همه از نتایج کارنامه شخص آقای «هاشمی» است.
آقای «هاشمی» در یک رفتار خود معصوم پنداری، هیچگاه حاضر نشد که حتی بعد از آشکار شدن این زخم‌ها یک عذر‌خواهی خشک و خالی از افکار عمومی داشته باشد.
 ماجراجویی‌های امروز آقای «احمدی‌نژاد» در سطح بین‌المللی و جهانی ادامه‌‌ همان رفتار و ادبیات آقای «هاشمی» است. گمان نمی‌کنم مردم ایران فراموش کرده باشند که در دوره ریاست‌جمهوری ایشان، رسانه ملی هر از گاهی یک مصاحبه رادیو تلوزیونی ترتیب می‌داد، تا ایشان به دنیا اعلام کند که ایران در حال پیشرفت‌های عمیق علمی و فنی است و به زودی در تمام زمینه‌ها به خودکفایی لازم خواهد رسید.
 این البته جدای از فرصت خطبه‌های نمازِجمعه تهران بود که دستِ‌کم ماهی یکبار در اختیار ایشان بود تا تبلیغ پیشرفت و موفقیت‌هایی را بکند که سال‌ها بعد روز به روز اخبار نتایج ناگوار آن به همه جا مخابره می‌شد. سقوط هواپیمای حامل وزیر، سقوط هواپیمای حامل فرمانده سپاه، سقوط هواپیمای حامل خبرنگاران و... سقوط صداقت سقوط اخلاق سقوط انسانیت.
آقای «احمد‌ی‌نژاد» در این زمینه شاگرد کوچک ایشان است. باور کنید اگر آقای «احمدی‌نژاد» در سخنان محیر‌العقولش به آقای «هاشمی» و دولت او کاری نداشت، تمام خطبه‌های نماز جمعه ایشان تبدیل به تعریف و تمجید از دولت وی و دستاوردهای علمی و فنی و... خصوصا در عرصه هسته‌ای می‌شد.
 «هاشمی» ۳۰ سال این‌گونه ریس بوده‌ است. همانگونه که در دولتش، کسی اجازه احترام گذاشتن به مردم و عذرخواهی و استعفا پیدا نکرد، خودش هم اینکار را بلد نیست. برای «هاشمی» ریاست بر «مجلس‌خبرگان» و «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «دانشگاه‌آزاد» و... از هر چیز مهم‌تر است. از خون «سید‌علی‌موسوی»، از حصر «میرحسین» و «کروبی» و زندان و شکنجه شدن «حمزه‌کرمی». این‌ها برای «هاشمی» در درجه دوم اهمیت هم نیست.
 این‌ها اگر کمترین اهمیتی برای هاشمی داشت. بلافاصله بعد از کودتای انتخاباتی خرداد ۸۸ و در اعتراض، همچون شیخ‌شجاع، از تمام مناصب دولتی استعفا می‌داد.
نتیجه تهدید به استعفای آن قابل تصور است. عقب‌نشینی حسابی رهبر درمقابل او. اما چون برای او اهمیت نداشت، از این اهرم فشار استفاده نکرد و ماند تا یکی یکی، در حالی که باور نمی‌کرد از تمام سمت‌ها برکنار شود و تمام اهرم‌ها را از دست بدهد.
 این سمت‌ها بعد از آن اتفاقات، برای او، نه تنها نانی نداشت، بلکه به راحتی نشان داد که «هاشمی» فرصت‌طلب خوبی هم نیست.
شکی نیست که مجموعه حاکمیت طی سه سال گذشته، جنایاتی مرتکب شده‌اند که با روشن‌تر شدن ابعاد آن در آینده‌ای نزدیک، هرکس دستی از دور هم بر آتش این حاکمیت داشته، شرمسار خودش خواهد بود. خنک آن قوم که چنین روز و روزهایی را پیش‌تر از این پیش‌بینی نموده و برای خود کنج حصر و زندانی خریدند تا فردای روزگار شرمنده مردم و تاریخ و سرافکنده روزگار نباشند.
آخرین اهرم فشار و تکیه‌گاه «هاشمی»، نماینده تام‌الاختیار و جانشین اصلی و کپی برابر اصل اوست که با چمدان اطلاعات ایشان در لندن درس حقوق می‌خواند تا در موقع لزوم و ظاهرا روز مبادا چمدان خود را بگشاید.
چمدان جادویی اطلاعاتی که «هاشمی» به انتظار معجزه آن، آرام نشسته است، اما خبر ندارد که محتوای آن چمدان خیلی پیش‌تر از‌ این‌ها سوخته و از درجه اعتبار ساقط شده‌است.
همانگونه که امضای ایشان پای حکم ریس جدید دانشگاه آزاد.(+)
پانوشت:
۱ـ اخلاق خدایان- دکتر‌عبدالکریم سروش - مقاله آزادی چون روش- انتشارات حکمت تهران ۱۳۸۴(+)

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

سنگی که «احمدی نژاد» در مناظره به چاه انداخت

یکی از زشتترین رفتار خلاف اخلاق و ادب و سیاست، در جمهوری اسلامی، رفتاری بود که «محمود احمدینژاد» در شب مناظره با «میرحسینموسوی» بدان دست زد و با زدن اتهامات سنگین فساد مالی به افرادی که در هیچ دادگاه صالحی محاکمه و محکوم نشده، و  فرصت دفاع از خود بعلت عدم حضور در میز مناظره را نداشتند، خود را قهرمان مبارزه با فساد اقتصادی و رانت خواری معرفی، و فضای مناظره را با بهم زدن قاعده بازی به نفع خود مصادره نمود.
اینکه فساد مالی و سوء استفاده از قدرت طی سه دهه گذشته، شدیدا دامنگیر نظام مدیریتی کشور بوده، حقیقتی است روشنتر از خورشید.
مبارزه با فساد و رانت و اختلاس و جلوگیری از زمینههای رشد و گسترش آن، پس از بسط مقدمات اجتماعی و بستر سازی مناسب فرهنگی، سازوکارهای کارشناسی امنیتی، حقوقی و قضایی خاص دارد و در بهترین حالت با کمک مطبوعات آزاد، قوه قضاییه مستقل از دولت و در شرایط آزادی اقتصاد، فراهم میشود نه با جنجال و سر و صدایی که نه تنها منفعتی به حال جامعه ندارد بلکه آب را برای سوء استفاده بیشتر فاسدان گلآلود هم میکند
سبک و سیاقی که آقای «احمدینژاد» برای مبارزه با این فساد و دزدی و رانت به آن متوسل شده بود، اکنون نتایج سحرش را در اخبار و رسانههای مخالف او نشان میدهد و نشانههای بهترش را میشود از زبان نمایندگان مخالف دولت او در مجلس اصولگرایان شنید. ناگفته پیداست که صبح دولت چنین سبک و سیاقی به چه «شهر هرتی» خواهد انجامید.
«سقایبیریا» مشاور سابق امور روحانیت ریسجمهور، اخیرا پس از دو سال سپری شدن از مکافات مناظره جنجالی سیزدهم خرداد ۸۸ و پس از آنهمه خسارت و اتفاقات غمانگیز، در مصاحبه با روزنامه قدس، (+) مدعی شدهاست که؛ در شب مناظره «احمدینژاد» به تحریک، سفارش و تایید «مشایی» نام افراد را با اتهام فساد بر زبان آورده است.
 ناگفته پیداست که اگر آقای «سقای بیریا» اشارهای به زشت بودن آن رفتار و آن اتفاقات هم نکند، انتساب آن رفتار به آقای «مشایی» به اندازه کافی شدت زشتی و انزجار او و جناح مطبوعش از آن را به خوبی بیان مینماید.
به عبارت دقیقتر این رفتار چون به سفارش «مشایی» سرزده زشت است و ناپسند و الا تا کنون عین صواب و مورد رضایت همه بودهو اکنون که حضرات کشف نمودهاند که به سعایت «مشایی» صورت پذیرفته، مراتب کراهت آن نیز برملا شدهاست.
بسیار ساده‌لوحانه است باور اینکه «احمدی‌نژاد» صرفا به تحریک «مشایی» و بدون اذن و اطلاع رهبری، به اقدامی تا بدین پایه خطرناک دست زده باشد، اما با فرض قبول این ادعا باید از آقای «سقایبیریا» و جناح مذکور و همراهان او پرسید: اگر این رفتار آنچنانکه امروز به آن معترض هستند و از آن و تشویق کننده و تحریککننده آن تبریمیجویند؛ زشت بوده که مطمئنا بوده، چرا در زمان مناسب آن و در زمانی که ریس مجلس «خبرگان رهبری» اقدام به نوشتن نامه سرگشاده به رهبری نظام کرد و نسبت به عواقب وخیم سکوت در برابر آن هشدار داد و نوشت که «سرچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل» (+) تا کنون سکوت کرده و اینک لب به سخن گشودهاند؟
 مشاور سابق امور روحانیت ریسجمهور همچنین مدعی شده است: «مقام معظم رهبري راجع به اينکه آقاي احمدي نژاد در مناظره اسم شخصي را نياورد تأکيد داشته اند، اما احمدي نژاد اسم آورد»
این گاف را چگونه میتوان توجیه کرد؟ آقای خامنهای از کجا خبر داشتهاند که آقای «احمدینژاد» میخواهد اسم بیاورد که تاکید داشتهاند اسم نیاورد؟
با اینهمه، از دو حال خارج نیست: یا لجنمال کردن «هاشمی» و «ناطقنوری» در مناظره، با علم و اطلاع کامل و از قبل رهبری صورت پذیرفته که، «احمدینژاد» آنگونه با خیال راحت و بر خلاف ابتداییترین اصول اخلاقی و حقوقی و اصول تبلیغات انتخاباتی، جلو دوربین تلوزیون، مستقیما با افترا بستن به آنان و خانواده‌‌هایشان، حاکمیت پشت سر را لجنمال کند و روزگاری جدید بنیان گذارد، و یا رهبری اصلا اطلاع نداشته و ناگهان در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتهاست
اما در صورت پذیرفتن عدم اطلاع ایشان از آن اقدام سخیف و زشت، و سکوت و انفعال، دستکم پس از خواندن نامه سرگشاده، و اعتراض آتشین «هاشمی» (+) و قبول این موضوع که، این اقدام «احمدینژاد» ابتکار، پیش بینی و درایت «مشایی» بوده، و به درخواست او صورت پذیرفته است، حالا رهبری نظام و نزدیکان او باید پاسخ دهنده این شبهه و اشکال باشند که اگر «مشایی» از چنین درجهای از درایت برخورداراست، پس تکلیف دیگر پیشبینیها و ابتکارات او که عنوان شده و عنوان خواهد شد و تکلیف این جریان ساختگی موسوم به «جریان انحرافی» چه میشود؟ 
در صورت پذیرفتن اینکه ایناتفاق با اطلاع رهبری صورت پذیرفته که این مورد بیشتر به صواب نزدیکتر است و قطعیتر مینماید، سکوت امروز رهبری در مورد ادعای مجموعه موسوم به «جریانانحرافی» که این اتفاق ابتکار ما بوده، چگونه توجیه میشود؟
در هر صورت هیچ یک از این ادعاها ذرهای از مسئولیت مستقیم رهبری و اقداماتی که باید در این خصوص انجام میشد و  انجام نشد، کم نمی کند.

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

روز خبرنگار مبارک

هفدهم مرداد ماه سال ۱۳۷۷، «محمود صارمی» خبرنگار خبرگزاریِ جمهوری اسلامی، به همراه هشت نفر از اعضای کنسولگری ایران در مزار شریف افغانستان به دست گروهک تروریستی طالبان به شهادت رسید. به همین مناسبت، شورای فرهنگ عمومی، هفدهم مرداد ماه هر سال را به عنوان «روز خبرنگار» نامگذاری کرد. این روز ارزشمند اجتماعی، بر همه خبرنگاران، روزنامه نگاران و نویسندگان گرامی باد. بی‌مناسبت ندیدم در چنین روزی اشاره‌ای داشته باشم به بیانیه حمایت خانواده این شهید از کاندیداتوری مهندس «میرحسین موسوی» در استانه انتخابات دور دهم ریاست جمهوری:
جمعی از اعضاء ستاد بوی امام با حضور در منزل پدری خبرنگار شهید «محمود صارمی» با پدر و دیگر اعضاء خانواده این شهید بزرگوار رسانه دیدار کردند. در این دیدار پدر و برادر شهید صارمی بیانیه‌ای را به قلم پدر شهید در حمایت از نامزدی فرزند برومند امام و انقلاب، مهندس میرحسین موسوی در انتخابات آینده ریاست جمهوری ارائه نمودند. متن بیانیه به این شرح است:

«بسمه تعالی»
«میزان رای ملت است» حضرت امام (ره).
اکنون که در آستانه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی قرار داریم، ما هم به وظیفه شرعی خود عمل نموده و ضمن شرکت در انتخابات از بین کاندیداهای محترم این پست حساس و خطیر، حمایت همه جانبه خود را از یادگار هشت سال دفاع مقدس یعنی نخست وزیر حضرت امام (ره)، جناب آقای مهندس «میرحسین موسوی» اعلام می‌داریم و ان شا» الله در روز ۲۲ خرداد ماه هشتاد و هشت رای خود را به نام این شخصیت فرهنگی، هنری و سیاسی به صندوق آرا واریز خواهیم نمود. امید است که همه آحاد ملت ایران هم با انتخاب آقای موسوی فردی شایسته را به عنوان رییس قوه مجریه انتخاب نمایند. خانواده خبرنگار شهید محمود صارمی حاج محمدرضا صارمی (پدر شهید) رشید صارمی (برادر شهید)

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

از سعید امامی تا علی یعقوبی و خطبه‌های علی خامنه‌ای

1- آقای «خامنه‌ای» پس از حادثه قتل‌های زنجیره‌ای در خطبه‌های نماز جمعه تهران گفت:
«اين قتل‌هايى كه اتّفاق افتاد، حوادثى بسيار بد، زشت، نفرت‏‌آور و حقيقتاً در خور محكوم كردن بود. كسانى كه اينها را محكوم كردند، بجا محكوم كردند. اينها علاوه بر اين‏كه قتل بود، جنايت بود؛ با روشهاى بد و غيرقانونى بود»(1)
وی سپس در مورد زنده‌یاد «فروهر» گفت :
«بينى و بين‏‌اللَّه، فروهر و همسرش - اين دو مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بی‌ضرر و بی‌خطر. اينها هيچ ضررى نداشتند»(2)
و سپس با اعلام نجیب بودن و بی خطر بودن آنها پرسید:
«مرحوم فروهر و مخصوصاً عيالش نه؛ آدمهای نانجيب نبودند. حالا شما فكر كنيد، كسى كه مثل فروهر را می‌‏كشد، آيا می‌تواند دوست نظام باشد؟! می‌تواند براى نظام كار كند؟! چنين چيزى معقول است؟! من اين را باور نمی‌كنم....آن دستى كه به فكر می‌افتد بيايد اينها را تصفيه كند و به قتل برساند - يا در داخل خانه‏‌هايشان، يا در ميان راه، يا در خيابان، يا در بيابان - مگر می‌تواند بيگانه نباشد و تابع يك نمايشنامه از پيش طراحى شده‏‌اى نباشد؟!»(3)
در همان دوره و زمان «روح‌الله حسینیان» ریس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوست و همکار نزدیک «سعید امامی» و قاضی تندرو دادگاههای اول انقلاب با حضور در برنامه «چراغ» صداوسیما (+) و بعد از طریق مطبوعات همسو(4) و در ادامه با موضع‌گیری و رفتار صریح رسما اعلام کرد که «سعید امامی» قاتل نبوده و خودکشی نکرده و به دست مسئولین رسیدگی کننده به پرونده قتل‌ها که مستقیما توسط ریس قوه قضاییه و غیر مستقیم توسط رهبر انقلاب تعیین می شوند، کشته شده‌است و ادعای خودکشی او را دروغ ساخته و پرداخته مسئولین پرونده خواند.(5) ایشان حتی در یک دهن‌کجی آشکار و در شرایطی که برگزاری مراسم ترحیم «سعید امامی» با محدودیت‌های قانونی برگزار می‌شد به مراسم ترحیم او رفته و ایشان را شهید خطاب کرد.(+)
ساده ترین برداشت از موضع‌گیری و رفتار آقای «حسینیان»، تقابل آشکار با تفسیر رهبری و مجموعه حاکمیت از اتفاق افتاده و مسائل حاشیه‌ای آن بود و اگر این اظهارات و موضع‌گیری‌ها آنروز نمی‌توانست مستند محکومیت و تنبیه و مجازات او باشد، دستکم در آینده می‌توانست صلاحیت وی برای کسب بعضی از امتیازات اجتماعی، از جمله نمایندگی‌مجلس، وزارت، ریاست بر موسسه و نهاد سیاسی و اجتماعی دولتی و رسمی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) را مخدوش نماید. اما در کمال تعجب یک دوره بعد، صلاحیت آقای «حسینیان» که در غیاب چهره‌های اصلی اصلاح‌طلب که همه رد صلاحیت شده بودند، توسط همان نهادهایی که او آنها را به دروغ‌گویی در مورد «سعید‌امامی» و پرونده قتل‌ها متهم کرده بود، تایید و او با حفظ سمت قبلی به جایگاه خطیر نمایندگی مجلس نیز راه پیدا کرد و حتی در بین نمایندگان دوره هفتم و هشتم مجلس دارای نقش ویژه و سوگلی هم شد و وقتی که در دوره هشتم در اعتراض به رفتار همراهان «احمدی‌نژاد» استعفا داد، با توصیه و تسلی و دلداری رهبری استعفای خود را پس گرفت (+) و هیچ کس هم از هیچ کسی نپرسید که تکلیف ادعاهای عجیب و غریب او بر علیه حاکمیت و دفاع از «سعید امامی» که توسط قوه قضاییه کشور به قتل و بعد از آن خودکشی متهم بود، چه شد؟
2- «میرحسین‌موسوی» نخست وزیر دوران دفاع مقدس و محبوب بنیانگذار جمهوری اسلامی که پس از اتمام دوره نخست‌وزیری به سکوتی عمیق رفته و بارها و بارها پیشنهاد دوستان اصلاح‌طلب خود، برای حضور در عرصه سیاست و نامزدی ریاست جمهوری به رغم اقبال عمومی عمیق و تضمین شده را رد نموده بود، پس از مشاهده مدیریت پریشان و آشفته و مخرب دولت نهم به ریاست «محمود‌احمدی‌نژاد» در انتخابات دوره دهم احساس وظیفه نموده و وارد کارزار انتخابات شد و مهم‌ترین وعده‌های انتخاباتی خود را برگرداندن برنامه به مدیریت کشور و ایجاد دولتی برنامه محور و نه بر مبنای «رمل و خرافه و جادو»(+) معرفی و در مناظره انتخاباتی با «احمدی‌نژاد» هم مهمترین انتقادات خود را متوجه حذف برنامه ریزی از مدیریت کشور و اداره کشور بر اساس خرافه و جادو و کف بینی و... قرار داد.
این انتقادات و اعتراض «میرحسین» به خلاف‌گویی‌های آماری و دروغ‌های دولت نهم، همچنین پیگیری جدی اعتراض به تخلف و تقلب و کودتای انتخاباتی دهم توسط او، با واکنش شدید آقای خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه معروف 29خرداد88مواجه شد و ایشان در شرایطی که تلاش می‌کرد در بین تمام توهین‌ها و اتهامات و تخلف‌های اخلاقی صورت گرفته توسط ریس‌جمهور از آقایان «هاشمی» و «ناطق‌نوری» اعاده حیثیت و دلداری نماید، در همین حال لبه تند انتقادات خود را متوجه آقایان «میرحسین‌موسوی» و «مهدی‌کروبی» نمود که ظاهرا حالا قرار نبود در ادعای مطرح شده تقلب در انتخابات از خر شیطان به این سادگی‌ها پایین بیایند.
در این خطبه‌ آقای «خامنه‌ای» تمام تصویرهای معرفی شده از طرف «موسوی» و «کروبی» را خلاف واقع دانست و دقیقا فضای موجود کشور را بر خلاف آن تصویرها شاداب و سرشار از امید تعریف نمود.
در قسمتی از خطبه‌ها در مذمت به اصطلاح سیاه نمایی‌ها و تخریب‌ها، برعلیه «احمدی‌نژاد» گفت:(+)
«... صریح‌ترین اهانت‌ها به رئیس‌جمهور قانونی کشور شد، حتی از دو سه ماه قبل از مناظرات هم، تهمت‌هایی زدند به کسی که رئیس‌جمهور قانونی کشور است، متکی به آراء مردم است، نسبت‌های خلاف دادند، رئیس‌جمهور مملکت را که مورد اعتماد مردم است به دروغ‌گویی متهم کردند، کارنامه جعلی برای دولت درست کردند، که ما که در جریان امور هستیم، می‌بینیم، می‌دانیم که اینها خلاف واقع است، فحاشی کردند، رئیس جمهور را خرافاتی، رمال، از این نسبت‌های خجالت‌آور دادند...»
این همان خطبه معروفی است که آقای «خامنه‌ای» از یک تریبون رسمی و بطور صریح، اختلاف‌نظراتش با نظرات آقای «هاشمی» و نزدیک بودن نظراتش به نظرات آقای «احمدی‌نژاد» را اعلام عمومی نموده و تلویحا اعلام نمود اجازه نخواهد داد پیگیری ادعای تقلب رهی به دهی برده و ایشان بسیار بیش‌تر از پیش از ریس‌جمهور معرفی شده و برنامه‌هایش دفاع خواهد نمود. برنامه‌هایی که «محسن رضایی» دیگر نامزد اصولگرا و معترض به نتایج انتخابات در گیر و دار رقابت‌ها اعلام نموده بود؛ اگر ادامه پیدا کند مملکت به پرتگاه سقوط خواهد کرد و «میرحسین‌موسوی» آنها را بر اساس رمل و کف بینی و جادو‌گری دانسته بود.
3- نزدیک به دو سال پس از آن خطبه‌ها و آن چه که به تعبیر رهبری «ادعاهای خجالت‌اور» معرفی شده بود و توسط «میرحسین‌موسوی» مطرح و پیگیری می‌شد و تا کنون هم با تمام هزینه‌های سنگین ادامه دارد حالا اکثر منابع درجه یک اصولگرا و نزدیک به رهبری نظام همان ادعاهای «میرحسین» و «شیخ‌شجاع» را با شدت و قوت بیشتر مطرح می‌کنند و از طرفی نیز منابع رسمی قضایی از بازداشت افرادی متهم به آشنایی با علوم غریبه و با اتهام همکاری با قوه مجریه خبر می‌دهند. منابع غیر رسمی اما معتبر نیز از بازداشت تعداد بیشتر (نزدیک به 20 نفر) در این رابطه خبر می‌دهند.
همه این اخبار و اتفاقات در شرایطی به وقوع می‌پیوندد که ریس‌جمهوری که نظراتش به نظرات رهبری نظام نزدیک بوده از پذیرش حکم حکومتی سرباز زده و تا کنون نیز حاضر نشده است در برابر مخالفت رهبری با استعفای وزیر اطلاعات کوتاه بیاید، همان‌گونه که «میرحسین‌موسوی» و «مهدی‌کروبی» حاضر نشدند در مقابل تقلب آشکار در انتخابات کوتاه بیایند اما کوتاه نیامدن ریس‌جمهور، حرف حق معترضین به نتایج انتخابات را بر کرسی اثبات می‌نشاند.
×××
گفتار و رفتار آقای حسینیان» که دقیقا متقابل و متضاد با مفاد خطبه‌های نماز جمعه رهبری نظام است، نه تنها باعث محرومیت او نمی‌شود که تشویق را هم برای او به دنبال دارد و ادعاهای آقایان مصباح یزدی (+) مرتضی نبوی (+)، حسین‌فدایی (+)، و...که دولت رادر تسخیر و تحت تاثیر اجنه و خرافه می دانند نه تنها «خجالت‌آور» نیست، که دقیق و مستند محسوب، و بر اساس آن در یک شب چندین نفر بازداشت می‌شوند.
خطبه‌های نماز جمعه هر کدام حکم رکعتی از رکعت‌های نماز را دارد و باید پاک از هرگونه گناه و یا شبهه گناه باشد. در صورتی که حرف‌های بیان شده در خطبه‌ها بر اساس کینه و دروغ و ...و مغایر با واقعیات جامعه مسلمین باشد ؛ باید گفت نه تنها دولت که کل جامعه در تسخیر جن و رمال و کف بین و ... است و خطبه‌های جمعه نیز بر همان مدار تنظیم و ایراد می‌شود.
گر مسلکانی از اینست که حافظ دارد وای اگر از پی امروز بود فردایی!!
پانوشت:
  1. خطبه‌های نماز جمعه تهران1377/10/18 و این لینک(+)
  2. همان(+)
  3. همان(+)
  4. روزنامه جبهه 12تیر 78
  5. هفته نامه ارزش 1مهر ౭౮
    این نوشته در خبر نگاران سبز اینجا

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

حامیانی که میرحسین را خدوم نمی‌دانند

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، گروهی از اصولگرایانی که در دولت نهم سهم ناچیزی از مناسبات قدرت نصیبشان شده و بیم از دست دادن قدرت در صورت ابقای «احمدی‌نژاد» در راس قوه مجریه را داشتند، تصمیم گرفتند وارد یک بازی برد برد شده و از نامزدی غیر از «احمدی‌نژاد» حمایت نمایند که بیشترین احتمال پیروزی در مورد او وجود داشت.
جبهه «اصولگرایان حامی میرحسین موسوی» با چنین پیش‌فرضی در آستانه انتخابات همچون همه «جامعه‌»«همسو» های خلق‌الساعة اعلام موجودیت نموده و بلافاصله در همان شب 22خرداد88 اندکی پیش از مشخص شدن نتایج انتخابات، با انتخاب مشی سکوت کامل تلاش نمود تا نقش و جایگاه خود را از خاطرات تاریخی مربوط به این انتخابات پاک نماید و برای بازیابی خود مترصد فرصت و شرایط مناسب ماند.
بدون شک اگر مقصود این گروه «اصول‌گرایی» بود که آقای «احمدی‌نژاد» نماینده معرفی شده از طرف تمام طیف‌های اصولگرا بود و باید به نفع شرایط سیاسی احزاب متبوع خود با ایشان همراهی، و در انتخابات هم از ایشان حمایت می‌نمودند. اگر با خط‌‌مشی، روش و سیاست‌ها و رفتار ایشان طی دوره دولت نهم مخالفتی داشتند و از دید آنها او نمی‌توانست تعریف آنها از اصولگرایی را نمایندگی کند، آقای «محسن رضایی» دیگر نامزد اصولگرایان در صحنه حضور داشت و می‌باید از او حمایت نموده و روی ریاست‌جمهوری او سرمایه‌گذاری می‌نمودند. بر فرض ثالث که آقای «احمدی‌نژاد» و آقای «رضایی» هیچکدام با تعاریف آنها از اصولگرایی مطابقت نداشته و نظرات آنها را نمایندگی نمی‌کردند، شایسته بود در بین خودشان شخص موجهی که بیشترین نسبت را با تعاریف آنها از «اصولگرایی» داشته و از مقبولیت عمومی نیز برخوردار بود، یافته و حول محور او وارد کارزار انتخابات می‌شدند. اما هیچکدام از فرضیات فوق محقق نشد و آنها در یک اقدام نادر، با حمایت از نامزد اصلی «اصلاح‌طلبان» در انتخابات اعلام حضور و موجودیت نمودند، و پس از انتخابات نیز با قبول دربست نتایج انتخابات و بدون کمترین اعتراض و واکنشی گو اینکه از قبل از نتایج خبر دقیق داشته و در یک تبانی با داور وارد بازی باخته شده‌اند به سکوت سنگینی رفته و تلاش نمودند حتی از اظهار نظر شفاف در مورد حوادث بعد از انتخابات نیز پرهیز نمایند.
اما این سکوت چندان که قابل پیش بینی بود دوام نیاورد. در تازه‌ترین اظهار نظر، آقای «سیدرضا اکرمی» رئیس شورای سیاستگذاری جبهه اصولگرایان حامی میرحسین موسوی، در ملاقاتی که اخیرا با «هاشمی‌» داشته است، از ایشان گلایه کرده که بهتر بود واژه «خدوم» را در مورد «میرحسین موسوی» به کار نمی‌برد.
اگرچه آقای اکرمی اندکی پس از انتخابات تاوان حمایت از «میرحسین‌موسوی» را با برکناری از دبیری «جامعه وعاظ تهران» پرداخته بود، اما اظهار نظر اخیر ایشان نشان داد که نه ایشان و نه اصولا جبهه‌ای که ایشان ریاست شورای سیاست‌گذاریش را در حمایت از «میرحسین» بر عهده داشت، کمترین اعتباری برای «میرحسین» و اصولگرایی او قائل نبوده و تنها دلیل حمایت‌شان از ایشان، سهم‌یابی در قدرت بوده است، و اکنون که «میرحسین» به هر دلیلی (که از نظر آنها مشروع است) به قدرت نرسیده، بهتر است برای خودشیرینی نزد بانیان فعلی قدرت به «خادم» معرفی شدن نخست‌وزیر محبوب بنیانگزار جمهوری اسلامی، توسط آقای «هاشمی» اعتراض شود تا شاید آب رفته به جوی بازگشته و از این نمد کلاهی نیز در ساختار قدرت نصیب آنها شود.
نویسنده: میم مثل میرحسین
این نوشته در امروز اینجا
...... در خبرنگاران سبز اینجا

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

هاشمی از حرمت 25بهمن تا پیام تسلیت ویزه به میرحسین

«میرحسین‌موسوی» و «مهدی‌کروبی» پیش از آنکه زندانی شوند و در آخرین اقدام سیاسی، با ارسال درخواست مشترکی به وزارت کشور، تقاضای صدور مجوز برای برگزاری یک راهپیمایی در حمایت از مردم و انقلاب «مصر» از میدان «امام‌حسین» به مقصد «میدان‌آزادی » نمودند.
با این درخواست همانطور که تقاضاکنندگان هوشمندانه قبل از تقاضا متوجه و مطلع بودند موافقت نشد، اما مردم در پاسخ به این دعوت که در قالب درخواست مجوز از وزارت کشور عنوان شده بود در زمان مقرر علی‌رغم حضور سنگین نیروهای نظامی و شبه‌نظامی لباس شخصی و به رغم خشونت فوق‌العاده، به خیابانها آمده و با سردادن شعارهایی، ضمن اعلام حمایت صریح از رهبران جنبش سبز، به حاکمیت نیز که یکسال تمام تلاش تبلیغاتی خود را به کار گرفته بود تا اعلام نماید که چشم فتنه در9دی در‌آمد و جنبش‌سبز تمام شد هم اعلام کند که جنبش سبز‌تر از همیشه زنده و پویا است و کمترین عقب‌نشینی از مواضع و مطالبات شرعی و قانونی خود ندارد. در این تظاهرات که تا ساعاتی از شب نیز ادامه داشت «صانع‌زاله» دانشجوی دانشکده هنر تهران و «محمد مختاری» از فعالین جنبش سبز در تهران به شهادت رسیدند
روز 26 بهمن نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اقدامی سخیف و دون شان انسان، در صحن علنی مجلس بر علیه سران جنبش سبز به علاوه آقای «خاتمی» شعار داده و حتی وقیح‌تر و مضحک‌تر از آن، در جایگاه قاضی و محکمه خواستار اعدام آنها شدند.
تمام این اتفاقات کم‌ترین واکنش ریاست‌ وقت مجلس‌خبرگان و ریس‌مجمع تشخیص مصلحت نظام را دربر‌نداشت. اما وقتی رسانه ملی با ایشان گفتگو نموده و مشخصا نظر ایشان را در مورد راهپیمایی25 بهمن پرسید؛ فرمودند که این اقدام حرام بوده است.
اگرچه آقای «هاشمی» بر اساس سنت همیشگی حاضر نشدند نامی از سران فتنه به قول اصولگرایان ببرند، ولی همین اندازه هم نظر آنها را تامین کرد و مجموعه همین نظرها بازداشت «میرحسین‌موسوی» و «مهدی‌کروبی» را به دنبال داشت.
روز چهارشنبه گذشته پدر «میرحسین‌موسوی» از دنیا رفت و این شرایط ویزه هم باعث نشد تا حاکمیت اجازه دهند شرایط بازداشت خانگی ایشان تعدیل شود. «میرحسین» فقط اجازه یافت در شرایط سنگین امنیتی همراه با مامور لحظاتی در منزل پدری حاضر شده و با جنازه پدر وداع نموده و مجددا به بازداشت خانگی بازگردادنده شود. مراسم تشییع جنازه پدر ایشان هم فردای همان روز با دخالت نیروهای امنیتی بهم ریخت و جنازه پس از بازداشت بیش از7نفر از بستگان نزدیک متوفی در شرایط شدید امنیتی به خاک سپرده شد. ظاهرا برگزاری مراسم ترحیم نیز با مشکل مواجه شده و برگزار نخواهد شد.
در چنین شرایطی در کنار تمام بزرگوارانی که هر کدام به نوعی در رسته «سرا‌ن‌فتنه» طبقه بندی می شوند و به مناسبت درگذشت مرحوم «میراسماعیل‌موسوی» پیام تسلیت به عنوان «میرحسن‌موسوی» و خانواده ایشان صادر فرموده‌اند آقای «هاشمی» که مجموعه اتفاقات25بهمن را حرام اعلام نموده بود نیز پیام تسلیتی به عنوان خانواده «میر‌اسماعیل‌موسوی» و به‌ویزه «میرحسین‌موسوی» صادر فرمودند.
حالا سئوال اینست: اگر راهپیمایی25بهمن که به دعوت «میرحسین» انجام شد، حرام است؛ صدور پیام تسلیت برای کسی که بانی این فعل حرام بوده چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟
اما اگر راهپیمایی حرام نبوده و کار درستی بوده؛ چرا آقای «هاشمی» حاضر به مصاحبه با رسانه میلی و بیان حرفهایی جهت رضایت آنها شده، ودر عوض از اهرم سمت سیاسیی که در اختیار دارد استفاده نکرده تا مانع بازداشت رهبران جنبش شود؟
اگر سمت سیاسی مذکور فاقد اهرم‌های لازم برای تسلی دل دردمندان است، چرا ایشان از این سمت استعفا نمی‌دهند؟ در حالی که قبلا تهدید نموده بودند چنانکه «کروبی» بازداشت شوند از همه سمت‌های خود استعفا خواهند داد؟ و دست آخر اینکه چرا آقای «هاشمی» نمی‌خواهند برای یکبار در عمر شریف نزدیک به هشتاد ساله خود شفاف باشند و این خصلت بسیار منفی و زشت عدم شفافیت را با علاقه به پای سیاست‌ورزی قوی خود نگذارند؟
و اما بزرگواران در جنبش سبز که نزدیک به دو سال مدام توصیه موکد داشته و دارند که در صدد پرسش‌گریهای اینگونه از «هاشمی» نباشید که به تخریب ایشان منجر می‌شود، چرا یکبار برای همیشه نمی‌خواهند قبول کنند که تلاشها برای جلوگیری از تخریب «خاتمی» و «هاشمی» و «کروبی» و «میرحسین» و ...زمانی ارزش داشته و دارد که این تکریم مصلحتی، ضامن حفظ جان و مال و ناموس مردم باشد. به راستی ارزشمند‌تر از جان انسانها چه مصلحتی وجود دارد که برای حفظ آن باید شاهد کشتار دست‌کم300نفر از شهروندان عزیز و مظلوم و بی‌گناه باشیم و پرسش نکنیم؟ اگر قرار است که تکریم انسانی به جلوگیری از کشتار انسان یا انسانهای دیگر منجر نشود چه ارزش و اعتباری دارد؟
این نوشته در خودنویس اینجا
در همین رابطه:
سال نو تحویل شد اما هاشمی «متحول» نشد

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

مخالف هاشمی، مخالف رهبر است

اگرچه دیروز در یک هماهنگی دقیق و حساب شده، نمایندگان مجلس مصلحت ندانستند که «هاشمی‌رفسنجانی» را هم مورد لطف و عنایات ویژه در ردیف «موسوی» «کروبی» و «خاتمی» قرار دهند، اما بدون شک، حال و روز این‌روزهای ریس‌مجمع تشخیص مصلحت نظام بر خلاف رهبران جنبش، اصلا خوب نیست و او چنانکه خود خواسته است دیگر نه راه پس دارد نه راه پیش। اگرچه به قولی «ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است» و این طراوات نسبی می‌تواند در چنین شرایطی با یک تصمیم قاطع برای کاهش خشونت عریان حاکمیت متزلزل بر علیه شهروندان مظلوم، توسط هاشمی اتخاذ شود، اما ظاهرا ایشان چنین علاقه‌ای نداشته ومتاسفانه سرنوشت خوبی در انتظار او و همراهان فرصت‌طلبش نیست
سکوت امروز هاشمی در برابر تعرض و بی حرمتی دلقکهای بهارستان به رهبران جنبش سبز بسیارناگوارتر از خنده سالهای اول انقلاب او در برابر تعرض نمایندگانی از همین دست به «علی‌اکبرمعین‌فر» نماینده مردم تهران در مجلس اول و عضو نهضت آزادی ایران است.
اگر آنروزها «هاشمی» هرگز فکر نمی‌کرد شرایط آنگونه پیش رود تا سی سال بعد در سیمای رسمی کشور برعلیه او و خانواده‌اش تهمت فساد مطرح شود، اما امروز به آسانی قابل پیش بینی است که سکوت در برابر وهن جایگه مجلس، اگر سرانجام بدی برای «موسوی» «کروبی» و «خاتمی» ندارد، اما برای او سرنوشت خوبی را به دنبال نخوهد داشت.
با این همه این سکوت تایید بر انگیز اتفاق افتاد.
حالا آقای «هاشمی» می‌تواند با خیال راحت به دانشگاه تهران برود و برای امت همیشه در صحنه خطبه بخواند و مطمئن باشد که پشت درهای دانشگاه و در خیابانهای اطراف اتفاق بدی نخواهد افتاد ظاهرا کسی تمایلی به شنیدن خطبه‌های ایراد شده توسط او را ندارد.
ضمنا مطمئن باشد امت حزب‌الله همیشه درصحنه مصلحت نظام را تشخیص داده و همه باهم شعار خواهند داد:
مخالف هاشمی مخالف رهبر است مخالف رهبری دشمن پیغمبر است.

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

با پايان كار اجلاس خبرگان ،حمله به هاشمي شروع شد

به فاصله بسيار كوتاهي پس از پايان كار هشتمين اجلاس «خبرگان رهبري» حمله به «هاشمي‌رفسنجاني» رياست مجلس خبرگان رهبري كه با توجه به حساسيت شرايط اجلاس و جايگاه رياست آن به طور موقت تعطيل شده بود، مجددا در دستور كار قرار گرفت.
روزنامه «كيهان» كه هميشه سكان‌دار و پيشقراول حمله به ريس «مجمع تشخيص مصلحت نظام» و «مجلس خبرگان رهبري» و خانواده ايشان بوده است، درصفحه 14 شماره امروز خود در مطلبي تحت عنوان «سفرهاي سئوال‌برانگيز خارجي خانواده هاشمي»(+) آمار كل مسافرتهاي وابستگان درجه چندم خانواده ايشان طي چند هفته گذشته را اعلام، و مجددا ادعاها و اتهامات پيش گفته خود درباره اين خانواده، خصوصا «مهدي هاشمي» را تكرار كرد.
به نظر مي‌رسد در شريطي كه اخيرا يك منبع رسمي خبر از ممنوع‌الخروج بودن آقايان «ميرحسين‌موسوي» و «مهدي كروبي»(+) مي‌دهد و چند ماه پيش هم مراجع اطلاعاتي مانع از خروج ريس جمهور سابق آقاي «خاتمي»(+) كه قصد شركت در «اجلاس سالانه شورای تعامل در زمینه خلع سلاح هسته‌ای» در ژاپن را داشت، شده بودند، سفرهاي متعدد خانواده و بستگان ريس مجلس «خبرگان رهبري» و سكوت رسانه‌هاي مدعي اصولگرايي امثال «كيهان» در هنگام و قوع اين مسافرتها و اعتراض بلافاصله آن رسانه‌ها پس از پايان اجلاس نوعي حق‌السكوت بوده كه در حق آقاي «هاشمي» پرداخت شده و ايشان متقابلا متعهد شده‌اند كه اين اجلاسيه را نيز به خير و خوشي برگزار نمايند.
از طرف ديگر پس از پايان اجلاس و صدور بيانيه پاياني آن، در ديدار ريس و اعضاي مجلس «خبرگان‌رهبري» با رهبري نظام آقاي «خامنه‌اي» در اظهارات شفافي تمام قد از دولت آقاي «احمدي ‌نژاد» و اقدامات او دفاع نموده و اعلام نمودند؛ كه همچنان به دفاع خود از ايشان ادامه خواهند داد(+)
اين اظهارات در شرايطي صورت مي گرفت كه ريس مجلس‌‌ «خبرگان رهبري» در بيانات افتتاحيه‌اين اجلاس(+) در اظهاراتي با بيان اينكه: «قانون، حتی قانون غلط، محور هر ملتی است و تخلف از آن به معنای دیکتاتوری، استبداد و... است» بدون ذكر نام، تلويحا آقاي «احمدي‌نژاد» را به ديكتاتوري متهم و ماجراجوييهاي دولت را مشكل ساز اعلام نموده بود.
اين نوشته در خبرنگاران‌سبز

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

آواز بی آبرو...

سال گذشته به دنبال موضع گیری ارزشمند استاد بلند پایه و بی نظیر آواز ایران، استاد «محمد رضا شجریان» نسبت به جنبش سبز، و اعتراض نسبت «خس و خاشاک» نامیده شدن مردم توسط ریس جمهور نهم، روزنامه «کیهان» تلاش مضحکی برای تخریب استاد را دردستور کار برنامه های روزانه خود قرار داد.
در همین راستا این روزنامه در تاریخ چهاردهم تیر ماه 88 در ستون «خبر ویژه» خود گزارشی چاپ نمود، تحت عنوان «ما مثل او وطن فروش نیستیم» . این نوع گزارش نویسی رویه معمول این روزنامه بوده و آنروزها بازار این نوع خبر نویسی و استناد ها به شدت داغ شده بود.
در همان زمان من کل نوشته «کیهان» را در وبلاگم منعکس نموده و توضیحاتی را هم به آن نوشته اضافه نمودم و در انتهای آن نوشته به عنوان مثال نام «علیرضا افتخاری» را آوردم.
در آن زمان نام «سهیل محمودی» مجری معروف و مضحک تلوزیون ایران که بعضی او را شاعر می شناسند به عنوان یکی از هنرمندان طرفدار «موسوی» بر سر زبانها بود و با توجه به تعارفات بسیار چندش آور ایشان با آقای «افتخاری» در برنامه های تلوزیون و خصوصا برنامه «باکاروان شعر و موسیقی»و تکرار ترکیب «دوست بسیار عزیزم» در مورد «افتخاری» به نظر می آمد که ایشان هم همرنگ جماعت شده و طرفدار «موسوی» شده باشد . اما با توجه به سخافت رفتار هنری آقای «افتخاری» و توهین مکرر او به هنر ارجمند آواز طی سالهای اخیر آرزو می کردم که این گونه نباشد همانطور که از طرفداری امثال آقای «سهیل محمودی» از «میرحسین» هم دل خوشی نداشتم. اما خوشبختانه کاشف به عمل آمد که ایشان نه تنها طرفدار آدم بی هنر و بی عرضه وبی سواد و بی آبرو و بی رای و خیلی بی های دیگر به نام «میر حسین موسوی» نیست ، بلکه طرفدار هنرمند بزرگ و با سواد و با همه چیز آقای «محمود احمدی نژاد» است. من این کشف ارزشمند را به جنبش سبز و آن توضیح نوشته سال قبل را به خودم تبریک می گویم

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

خواب آشفته اصول گرایان

«اصولگرایان» اینروزها آرامش ندارند و هر لحظه خوابهای آشفته می بینند. هیچ منبعی برای آنها خبر خوبی ندارد. نه برای طیف تندرو نه برای محافظه کار. آسمان همه جا برای همه آنها ابری است. خبر بد قاتق نانشان شده و امنیتشان را نشانه رفته است.
در شیراز، استاندار جدید استان فارس با «پدرخوانده اصولگرایان» آیت الله «حائری شیرازی» شدیدا مشکل پیدا کرده و پس از شکایت بر علیه او و بازداشت فرزندش همچنین بر کناری فرماندار شیراز، به جدالهایی شدید بین خود و طرفداران آیت اله دامن زده است. ناگفته پیداست که استاندار فارس منصوب غیر مستقیم «احمدی نژاد» ریس جمهور مورد تایید و حمایت «اصول گرایان» است.
فرزند آیت الله «حائری» داماد ریس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی و مسئول سایت «الف» می باشد. آثار این جدال و تنش وسیله او به تهران منتقل شده و باعث می شود که آقای «احمد توکلی» یار و همراه ریس جمهور کودتا در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری، به رغم سکوت خائنانه در مقابل نگرانی و اخطارهای «میرحسین موسوی» نسبت به ظهور دیکتاتوری مدرن با وجود آقای «احمدی نژاد» و همچنین کودتای ننگین انتخاباتی و اتفاقات خونین بعد از آن، به یکباره کاسه داغ تر از آش شده و در نطق شدید اللحنی به ریس جمهور متذکر شود که؛ «درس گردنکشی ندهد» و برای تهدید، حقوق و اختیارات نمایندگان برای استیضاح ریس جمهور را به او یاد آوری کند.
این اتفاقات و خبرهای بد البته همه بعد از نطق مودبانه؟! «علی مطهری» در پی درگیری لفظی و فیزیکی با «کوچک زاده» و «حسینیان» و«رسایی» یک روز بعد از قائله بلوای طرفداران نامبردگان جلو مجلس، اتفاق می افتد.
نمایندگان جوان حرمت بزرگترها را نگاه نداشتند و کار خود را انجام دادند؛ ظاهرا بعد از آنها، حالا نوبت وعاظ جوان وتازه به دوران رسیده بود تا حرمت و تحمل شیوخ را فرو گذارده، با نام «جامعه وعاظ ولایی» از «جامعه وعاظ تهران» و تشکل مادر«جامعه روحانیت مبارز تهران» انشعاب نمایند تا آشفتگی و پریشانی به ستاد فرماندهی و لجستیک فکری «اصولگرایان» کشانده شود.
البته باید اشاره نمود که «چامعه وعاظ ولایی» تحت نظارت و مدیریت ریس دفتر ریس جمهور آقای «اسفندیار رحیم مشایی» اعلام موجودیت می نمایند.
«جامعتین» احساس خطر می کنند و سریعا اتاق فکر با حضور سران دو تشکل تشکیل می شود. «جامعه وعاظ ولایی» به رسمیت شناخته نمی شود. اما ظاهرا شیوخ فراموش کرده اند که «وعاظ جوان» برای اعلام حضور به رسمیت آنها نیاز ندارند و به پولهای آقای «رحیم مشایی» نیاز دارند که بدون رسمیت «جامعتین» پرداخت می شود.
در این گیر و دارها «هاشمی رفسنجانی» بدون توجه به تمام مناقشات شش ماه گذشته بر سر اداره «دانشگاه آزاد اسلامی» و بحث مصوبه مجلس و طرح خفت بار یک فوریتی برای پس گرفتن آن پس از یک روز، و درگیریهای سخیف نمایندگان بر سر آن و همچنین بحث ها و بدعتهای مضحک قضایی بر سر پرونده مربوط به این موضوع، که به شکلی آشکار پرده از عدم استقلال دستگاه قضایی در ایران بر می دارد، جلسه هیئت موسسان دانشگاه را با حضور نمایندگان مقام رهبری تشکیل می دهد. نمایندگان ریس جمهور که بر اساس مصوبه جدید «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به ترکیب هیئت امنا اضافه شده اند نیز برای حضور در جلسه اقدام می نمایند، اما آقای «هاشمی » اجازه حضور در جلسه را به آنها نمی دهد . این مسئله در شرایطی اتفاق می افتد که «میرحسین موسوی» عضو هیئت موسس که بر اساس مصوبه جدید شورا عضویت او باطل شده در جلسه حضور دارد.
و در شرایطی که «احمدی نژاد» سعی می نماید به تشکیل جلسه هیئت موسس دانشگاه آزاد و راه نیافتن نمایندگانش به جلسه مذکور، با برگزاری جلسه ای مشابه، پاسخ بدهد، ناگهان نامه ای از دفتر رهبری دریافت می نماید که «اجازه دهد دانشگاه آزادفعلا به همان شکل قدیم مدیریت شود». «احمدی نژاد» البته وقتی از نگرانی خارج می شود که خبر دار می شود آقای «هاشمی» هم نامه ای با مضمونی مشابه از همان مرجع دریافت نموده است.اما با وجود رفع نگرانی ریس جمهور این نگرانی و سئوال به وجود می آید که ؛ چرا بر خلاف عرف و عادت معمول اینبار حکم حکومتی در دو نسخه و خطاب به دونفر صادر شده است؟ به راستی حکمت این تغییر عرف از طرف رهبری چیست؟
و بالاخره هنوز جوهر توافقات جدید جامتعین و قطعنامه تحریم های جدید سازمان ملل بر علیه ایران خشک نشده که از پایگاه بزرگ و معتبر و پشتوانه اصلی اقتصادی اصولگرایان؛ بازار تهران شعار «مرگ بر دیکتاتور» به گوش می رسد. همان شعاری که معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم و معتقدین وفاردار به پیروزی «میرحسین موسوی» در انتخابات خرداد سال گذشته یک سال است بر علیه دیکاتوری «احمدی نژاد» سر می دهند. حالا دیگرهیچ جایی برای «اصولگرایان» امن نیست.
و البته ناگفته پیداست که باعث و بانی همه این اتفاقات مستقیما آقای «محمود احمدی نژاد» است. همانکه نظرش به نظر رهبری نظام بر اساس خطبه های نماز جمعه 29 خرداد سال گذشته نزدیک تر است.
این نوشته در خبرنگاران سبز اینجا
در جرس اینجا
لینک در بالاترین

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

طراوت سیاسی از منظر دکتر «حاتم قادری»


دکتر«حاتم قادری» روشنفکر دانش آموخته علوم سیاسی و استاد دانشگاه «تربیت مدرس».از برجسته ترین تحلیل گران سیاسی و متقدان مشی سیاسی جامعه و خصوصا اصلاح طلبان طی سالهای روی کار بودن آنها و اولین منتقد اجتماعی است که از اصطلاح «مناسک انتخابات» برای اشاره به فرمایشی بودن سازو کار انتخابات در ایران استفاده کرد.
آخرین نکاههای او به وضیعیت سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم و اتفاقات پیش بینی نشده بعد از آن ، نگاهی سرشار از نگرانی و حتی با بی رحمی می توان گفت سرشار از «افسردگی سیاسی» بود . اما اینک او نگاهی همراه با طراوت و شادابی به ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم دارد.
چهار ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری من به شدت متاثر از همین نگاه استاد « قادری»- که به شدت به او علاقه مندم - و با اشاره به همان واژه «مناسک انتخاباتی» او متنی نوشتم با عنوان جعلی «خاتمی نمی آید». اینروزها قصد داشتم با اشاره به آن نوشته چیزهایی بنویسم . اما مصاحبه خواندنی «ثمینا رستگاری» از روزنامه «فرهیختگان» با استاد «قادری» را همان یافتم که در ذهنم می گذشت اما بسیار روشن تر و توسعه یافته تر و ارزشمند تر. این مصاحبه را از دست ندهید:
قبل از انتخابات که با هم صحبت کرديم شما بر لزوم مشارکت انتقادی تاکيد می‌کرديد و اينکه اين مشارکت انتقادی لزوما به معنای شرکت در انتخابات نيست. همچنين شما سال‌ها است انتخابات در ايران را «مناسک» می‌ناميد، در اين روزها می‌خواهم بدانم که آيا شما در آن زمان فکر می‌کرديد هزينه برگزاری انتخابات، تا اين حد باشد؟ آيا اعتراض‌های مردمی را پيش‌بينی می‌کرديد؟

چهار سال پيش وقتی که دولت آقای «احمدی‌نژاد» روی کار آمد، تحليلم اين بود که اين دولت، دولت خوبی است. نه اينکه خودش فی‌نفسه خوب باشد، بلکه تبعاتی دارد که آن تبعات می‌تواند به جهات تاريخی برای ما راهگشا باشد، و هميشه نظرم اين بود که نبايد دچار ترس باشيم و هميشه به يک اصلاحات سست و نيم بندی آن هم به هر قيمتی بچسبيم و جرات فرصت دادن به ديگران و نگاه کردن به ارزيابی‌های ديگران را نداشته باشيم.
حالا با توجه به اين تحليل من که دولت نهم می‌توانست ما را به جايی ببرد که اصلاح‌طلبان نمی‌توانستند ببرند می‌خواهم بگويم وقايعی که در ايران اتفاق افتاد دور از آن تحليل نبود. ولی بلافاصله اضافه می‌کنم شدت آن را من هم پيش‌بينی نمی‌کردم. اصل ماجرا را می‌توانستم ببينيم ، اتفاقاتی در لايه های درونی جامعه می‌گذشت و مهم‌تر از آنچه بود که در سطح رخ می‌داد.
يک نکته ديگر اينکه اين بار هم سيستم مايل بود انتخابات را به شکل «مناسک» برگزار کند و همين کار را هم کرد ولی مردم در يک طيفی به شکل غريزی تا آگاهانه احساس کردند می‌توانند از شکاف بين نظام و هيات حاکمه استفاده کنند. و اين استفاده عملا تبديل به يک موج شد که خيلی از جريان‌ها را با خودش برد. من ۲، ۳ هفته قبل از انتخابات به دوستان می‌گفتم که موجی که می‌آيد خيلی چيزها را با خودش می‌برد. مردم اين کار را کردند و يکی از اقدامات تاريخی خودشان را انجام دادند.
شدت اين واکنش يک ماه قبل از انتخابات برای من قابل تصور نبود ولی وقتی که مناظره‌ها شروع شد و موج‌های سبز در خيابان‌ خيلی جدی نبود من با اينکه مناظره‌ها را نگاه نمی‌کردم و اخبار را پيگيری نمی‌کردم، تحليلم بر اين بود که نظام بدجوری باخته و موج مهمی ايجاد شده است. دولت در اين ميان ناخواسته نقشی تاريخی ايفا کرد.
من سال‌ها پيش بعد از شوکی که انتخاب آقای «احمدی‌نژاد» در جامعه ايجاد کرده بود به اعضای «دفترتحکيم» گفتم کسانی مثل آقای «جنتی» در ايران کارهای فوق‌العاده مهمی را انجام می‌دهند بی‌آنکه خودشان متوجه باشند.
شما تاکيد می‌کنيد که اين انتخابات مثل انتخابات‌های پيشين مناسک بوده اما آن چيزی که فعالان سياسی اين روزها خيلی بر آن تاکيد می‌کنند اين است اين انتخابات مقدمه‌ای بوده برای برچيدن بساط جمهوريت و با انتخابات‌های ديگر فرق ماهوی داشته است.
من موافق نيستم. نظام همچنان دوست داشت مناسکش برگزار شود. و همچنان رای مثبت مناسکی را پشت سر خودش داشته باشد. اما موجی ايجاد شده بود و حس کردند که نمی‌توانند مناسک را به نحو دلخواه انجام بدهند نه اينکه از اساس با مناسک مخالف بوده باشند.
حالا بعد از اينکه اين اتفاقات افتاده، ممکن است عده‌آی در داخل سيستم بدين فکر بيفتند که اين مناسک اصلا چيز مفيدی نيست. ولی فکر می‌کنم تا پيش از اين شرايط اينگونه فکر نمی‌کردند و تصورشان اين بود که با دستکاری آرا مناسک را انجام بدهند. يکی دو اتفاق اين معادلات را به هم زد يکی اينکه چنين موجی ايجاد شد و مردم در طيفی از غريزه تا آگاهی سعی کردند از شکاف هيات حاکمه استفاده بکنند و نکته دوم اين بود که دولت و خود آقای «احمدی‌نژاد» با نوعی راديکاليسم و ماجراجويی سياسی- انتخاباتی باعث تشديد موج و شکاف هيات حاکمه شدند. آنها ناخواسته اقداماتی را انجام دادند که دولت «خاتمی» نتوانست انجام دهد و دولت «موسوی» هم قادر به انجام آن نبود.
اين جزء پارادوکس‌های فوق‌العاده مهم است. دولت نهم چهره‌ای «ژانوسی» داشت نگاهی به خودش داشت و نگاهی هم برای جامعه ايجاد کرد. ولی نگاهی که ايجاد کرد اراده و خواست خودش نبود بلکه در ذات اين دولت بود. آنها تا يکی دو روزمانده به انتخابات فکر نمی‌کردند لازم باشد مناسک را به هم بزنند چه بهتر از اينکه بگويند ميليون‌ها رای پشت سر ما است. چه در داخل و چه در خارج چه در اعمال سياست‌ها و چه در ساکت کردن مخالفين مناسک برای آنها مهم بود. ولی هم خودشان با ماجراجويی آن را به هم زدند و هم آن موجی که ناشی از تبعات اين ۳۰ سال و به‌طور اخص چهار سال گذشته ايجاد شده بود. و اين ۲ عامل چنين وضعيتی را رقم زد.
به نظر شما مدنی بودن شعارها و رفتارها و ارتقای شعارهای مردم در راهپيمايی اعتراضی‌شان تا چه حد نتيجه هشت سال دولت اصلاحات و تلاش روشنفکران در طرح مفاهيمی چون دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق شهروندی بود؟

در اينکه آنها تاثير داشتند من حرفی ندارم. بخشی متاثر از آن دوران است بخشی ديگر هم اين است که ما در مقايسه با کشورهای همسايه مثل عراق و افغانستان و عربستان و کشورهای شمالی حتی در مقايسه با ترکيه ، در مجموع ملت با فرهنگی هستيم . يعنی دارای تمدنيم. من نمی‌خواهم اين فرهنگ و تمدن را تبديل به اصطلاحات تفاخرآميز کنم اما ما ملت ريشه داری هستيم . در اين کشور ميليون‌ها آدم تحصيلکرده زندگی می‌کند، ادبيات، فرهنگ و پيشينه تاريخی وجود دارد. اين ويژگی‌ها در هشت سال به وجود نيامده در اين مملکت سابقه ۷۰ سال دانشگاه متمرکز را داريم .علاوه بر اين ما در عصری زندگی می‌کنيم که ارتباط تکنولوژيکی و ارتباطی گسترده‌ای داريم نمی‌توان آنها را از بين برد. آن هشت سال موثر بوده ولی اگر دولت آقای «خاتمی» چهار سال پيش در مورد دستکاری آرا مقاومت جدی می‌کرد ما الان يک جای ديگری بوديم.من فکر ميکنم در تحليل نهايی بايد سهم سياستگذاری‌های هر گروه و هر جريان و قشری کاملا روشن و شفاف باشد. نه برای کينه‌جويی بلکه برای اينکه بدانيم چه کرديم و کجا هستيم؟ به جهت معرفتی اين مساله مهم است. شايد برای خواننده شما عجيب باشد اما من در هيچ‌کدام از اين راهپيمايی‌ها نبودم. اما شعارها را شنيدم. شعارها کاملا مدنی بودو به عقيده من بخشی ناشی از هشياری مردم است که سعی کردند از اصلاح‌طلبی بالقوه‌ای که تصور می‌کردند در نظام جمهوری اسلامی هست کمال استفاده را بکنند. آموزش خوب و سازمانی در اين امر موثر نبود. اقداماتی که سه مرحله قبل از انتخابات صورت گرفت ،تلاقی موج سبر، تحريکات دولت مستقر ، اتفاقات بين ۲۵ تا ۲۸ خرداد که فرصت‌ تاريخی برای گروه‌های سياسی بود و ۳۰ خرداد باعث ايجاد يک ذهنيت و آگاهی و حسيات تاريخی برای مردم در رده‌های مختلف شد .از مردم کوچه و بازار تا روشنفکران تا کسانی که به صورت سنتی از دولت موجود دفاع می‌کردند و اين اتفاق فراتر از اين مساله است که الان برای آرا چه اتفاقی افتاده است.
شما چرا در راهپيمايی ها شرکت نکرديد؟
من در عين حال که از مشارکت انتقادی دفاع کردم ومشارکت انتفاديم منجر به رای نبود از گذار هم دفاع کردم . يک بار هم به دوستان «دفترتحکيم» گفتم ولی بعد رفتند کار ديگری کردند انقلاب سال ۵۷ خلق و خوی من با مردم راه رفتن و شعار دادن نيست خيلی کم راهپيمايی ميرفتم اما در دانشگاه دانشجوی فعالی بودم کوتاه مدت زندان رفتم جز آخرين کسانی بودم که وقتی گارد به دانشگاه حمله کرد دانشگاه را ترک می کردم. ولی اين بار دختر و همسرم خواستند بروند گفتم شجاع هستيد برويد و شجاعانه رفتار کنيد.
من از گذار دفاع کردم ولی از «مهندس موسوی» حمايت نکردم و گفتم که من از اعلاميه های اعتراضی دفاع ميکنم اما از اعلاميه های ناظر بر حمايت نه .سخت مي توانستم در حضور مردم مشخص کنم که برای اعتراض آمدم يا حمايت . و حس خوبی به من دست نمی داد وقتی اين همه سبز را اطراف خودم ببينم.
چرا؟

حس خوبی به من دست نمي داد. در عين اينکه فکر ميکردم مردم هشيارانه از شکاف بين نظام استفاده ميکنند ولی دوست ندارم در جايی بايستم که مجبور باشم از شکافها استفاده کنم به جای اينکه ايجابی از خواسته های خودمان صحبت کنماگر همه ميخواستند مثل شما فکر کنند فکر نمی کنم کسی در اين تجمعات شرکت ميکرد
اگر لازم بود که يک نفر يا ۱۰ نفر يه خيابانها بروند و سبز ببنند و بگويند اين نياز تاريخی ماست من آن کار را ميکردم اما الان وظيفه من همين تحليل هاييست که ارايه ميکنم
ما برای تحليل سياسی بايد طرف مقابل را کنشگر عاقلی بدانيم با اين پيش‌فرض رئيس‌جمهور شدن «ميرحسين موسوی» برای سيستم انتخاب عاقلانه‌تری بود يا رئيس‌جمهور نشدن او؟ آيا اين کار « موسوی» را به قهرمانی ناخواسته تبديل نکرد؟
اگر من مشاور مديران عالی‌رتبه نظام بودم می‌گفتم انتخابات «مهندس ميرحسين موسوی» عاقلانه‌ترين انتخاب است. من با اينکه از مشارکت انتقادی دفاع می‌کردم و همچون دوره‌های قبل رای هم ندادم ولی از گذار به دليل مزايايش استقبال می‌کردم. اين گذار می‌توانست ميان چپ و راست در جايگاه ديگری پيوند برقرار کند و اين پيوند محاسنی داشت. من به برخی از دوستانی که عضو ستاد م«مهندس موسوی» بودند و خود ايشان که عضو گروه دانشگاه تربيت‌مدرس هستند (البته بعد از کانديدا شدن ديگر به دانشگاه نيامدند يا من ايشان را نديدم) گفتم که اگر اتفاق خاص صورت نگيرد و دستکاری آرا درحد سه يا چهار ميليون باشد مهندس برنده خواهد شد ولی می‌خواهند با بردشان چه کار کنند؟ و اين طيف عظيمی که از چپ و راست پشت ايشان جمع شده بود را چگونه کنترل می‌کنند؟ اين پيروزی گذاری را صورت می‌داد اما گذاری بی‌برنامه که به مديريت و جرات و شعارهای مشخصی احتياج داشت.
در همان زمان من به دوستان می‌گفتم که «مهندس موسوی» چند مشکل اساسی دارد يکی اينکه ادبياتش، ادبيات منسوخی است، دوم اينکه به شعارهايی رجوع کرده که عصر آن شعارها گذشته است سوم اينکه «اطرافيان» مهندس سعی کردند که آن شعارها را مدنی کنند چهارم اينکه «مهندس موسوی» تصور می‌کرد ذخيره نظام است که بايد به موقع پا به صحنه بگذارد و وقتی به صحنه بيايد خيلی از کارها صورت خواهد گرفت بدون اينکه لازم باشد در سال‌های قبل‌تر موضعگيری‌ها، حزب و تشکيلاتی داشته باشد. اينکه ايشان سازمانی و تشکيلاتی کار نمی‌کرد هم نقطه حمايت و امنيتش بود و هم نقطه ضعفش بود. اين موجی هم که ايجاد شد ويژگی‌هايی دارد که رسانه‌های خارجی و افرادی مثل «ژيژک» که درباره آن نظر می‌دهند، چون شرايط درونی جامعه ما را نمی‌دانند نمی‌توانند آن را درست تحليل کنند.بايد به اين نکته توجه کنيم اين ميليون‌ها آدمی که اعتراض می‌کنند لزوما طرفدار «موسوی» نيستند بلکه از شکاف موجود استفاده می‌کنند. مجموعه ای از عوامل باعث ايجاد چنين شرايطی شد «خاتمی» انصراف داد، حاميان او از مهندس حمايت کردند، برخی افراد جناح راست پشت سر مهندس قرار گرفتند تصور می‌شد اطرافيان «کروبی» هم می‌توانند با حضورشان در صحنه تحريک‌کننده باشند.
ميليون‌ها آدمی که موج سبز ايجاد کردند مهندس را به عنوان رئيس‌جمهور پذيرفته بودند ولی نه به عنوان کسی که شعارها، خواست‌ها و سياست‌ها و برنامه‌هايشان را قبول کرده باشند.
برای همين اگر مهندس قهرمان شد، جمهوری اسلامی او را قهرمان کرد. شعارها و نوع سلوک مردم در ايام ۲۵ تا ۲۸ خرداد گذار از مهندس بود. ولی مردم چاره نداشتند جز اينکه بايستند و بگويند ما انتخابات می‌خواستيم و رای ما کجا است.
چند ويژگی درباره «ميرحسين موسوی» گفتيد، که قبل از انتخابات افراد متعددی هم به آنها اشاره ميکردند مثل ادبيات منسوخ و... اما امروز ميخواهم از شما بپرسم که پايداری او بعد از انتخابات و جهت دادن به اعتراض‌های مردمی کجای تحليل شما قرار می‌گيرد. آيا می‌توان به راحتی از اين ويژگی مهم او و پايمرديش در عمل و گفتار را که ۳۰ سال اخير در ميان سياستمداران ايران بی‌سابقه بوده، چشم‌پوشی است؟ آيا اين واکنش به موقع او نبود که او را تبديل به يک کنشگر تاريخی و قهرمان کرد

من اين نکته را می‌فهمم. پايداری «مهندس موسوی» قابل پيش‌بينی نبود. من با توجه به تجربه ۲۰ سال محافظه‌کاری و سکوت او اين حرف را می‌زنم. اما مايلم دست روی نکته ديگری بگذارم، تمام پيشينه فرهنگی و دينی و ايدئولوژيکی‌ «مهندس موسوی» و صدها و هزار روشنفکر دينی که خودشان را در چارچوب نظام تعريف می‌کردند در معرض آسيب و محو و انهدام قرار گرفت. بخشی از کاری که دولت کرد و چرخشی که ايجاد کرد اين حس را در آنها ايجاد کرد. بنابراين آنها سعی کردند به آن چيزی برگردند که آن را خلوص و کيفيت درست يک دولت اسلامی و روشنفکری دينی می‌دانند. مهندس و خيلی از روشنفکران دينی دچار اين بحران شده بودند؛ يا بايد می‌پذيرفتند شعارهايی که طی دهها سال‌ در ايران شکل گرفته - با تيپ‌های مثل «شريعتی» و ديگران و حتی قبل‌تر از او – وداع کنند يا اينکه برگردند. مهندس خودش را در حاشيه‌ امنيت هم می‌ديد چرا که ۲۰ سال حرفی نزده بود که مورد هجوم قرار بگيرد از يک طرف شعارها و دعاوی را هم در خطر می‌ديد و شوکی که يکدفعه به او وارد شد آن شعارها و افکار را در معرض انهدام می‌ديد و متوجه شد با او هم مثل ديگران رفتار ميکنند.
اينها را به اين دليل نگفتيم که اهميت مقاومت مهندس را کاهش دهم بلکه می‌خواهم بگويم دليل اين کار صرفا برخاسته از سياست نيست. يکی از نکاتی که در دولت نهم اتفاق افتاد اين بود که روشنفکران دينی که نيروی محرکه انديشه و تفکر يک دين سياسی روشنفکرانه بودند تماما در بحران فرو رفتند و الان يا بايد دچار انفعال و لااباليگری و معنويت‌خواهی شوند يا شعار تفکيک دين از سياست را بدهند و يا رگه‌های خيلی اندکی از آنها همچنان منتظر فرصتی در دل نظام موجود باشند. مهم‌ترين ضربه و آسيب در اينجا وارد شد و مهندس سعی کرد اينها را نجات دهد.
نکته مهم اين است که خواست مردم فراتر از نظام است ولی امکاناتشان در درون نظام است به اين دليل مهندس يا «کروبی» می‌توانستند اين نقش را ايفا کنند و اين به آن معنا نيست که خودشان توانستند فراتر از موج بايستند.
تحقق خواست‌های مردم در مواجه با مهندسی انتخابات کاملا با شکست روبه‌رو شد. الان ما به شکل کلان چهار گروه در جامعه داريم يکی توده‌های عادی مردم که دسته‌دسته‌اند و در راس آنها گروه‌های متوسط شهريند که به شدت از اين وضعيت آسيب ديده‌اند و درون خودشان يک بازنگری اساسی نسبت به مقوله دين و سياست انجام می‌دهند. يک گروه سنتی هستند که از دولت دفاع می‌کردند و بخشی از آنها با حوادث ۲۳ و ۲۴ و ۳۰ خرداد کاملا دچار بحران شدند چون آنها فکر نمی‌کردند که فراتر از ظاهر، اين نظام چنين جوهره‌ای داشته باشد ( در خشونتی که به خرج داد، جعل آرا، صحبت‌های تحريک‌کننده) اين وضعيت برای آنها هم شوک‌آور بود گروه سوم صدها استاد دانشگاه، صدها نفر در سپاه، مدافعان روشنفکری دينی و مدافعان خلوص انقلابی و گروه چهارم کسانی که مدت‌ها پيش از لحاظ دينی و سياسی وضعيت خودشان را با نظام روشن کرده بودند و به لحاظ دينی معنويت‌خواه بودند مرزهای بين گروه سوم و چهارم که قبلا متعصب و جزمی‌ بود کاملا شکسته شد. اتفاقاتی که افتاد باعث يک بازنگری حسيات گروه‌های مختلف شد.
انقلاب ۵۷ ما يک انقلاب سياسی کرديم ولی ساختارها دستخوش تغيير اساسی نشد و تمرکز قدرت حفظ شد حتی برخی ساختارها بازتوليد شد اما الان فکر می‌کنم عصر اين نوع سوگيری ها تمام شده. به همين دليل به‌رغم ظواهر تلخ شرايط و اوضاع را يک جورايی مثبت می‌بينم ما برون شد تاريخی‌مان را انجام داديم.
اما کشورهای اروپايی برون‌شدشان را به شکل مثبت انجام دادند با شعارهای مثبت و ايجابی اما ما برون‌شدمان را به شکل منفی انجام داديم و اين می‌تواند خطرات فوق‌العاده زيادی داشته باشد .آسيب‌هايی چون ياس و سرکوب و افسردگی و استرس، مصرف بالای مواد مخدر و بی‌قيدی و فروپاشی بسياری نهادها و هنجارها تا برآمدن کسانی که فکر می‌کنند خشونت را بايد با خشونت جواب داد و سيل مهاجرت به خارج. و اينها به اين دليل است که ما گذارمان را ايجابی انجام نداديم.مهندسی آرا و نقش دولت باعث ما گذارمان را صورت دهيم اما به شکل منفی.
شما که سال‌ها است انتخابات را مناسک می‌دانيد الان ديگر در اين موضع تنها نيستيد و خيلی از کسانی که تا پيش از اين سعی می‌کردند شما را قانع کنند که انتخابات يک فرصت دموکراتيک است اکنون در کنار شما ايستادند با اين اوصاف افق چهار سال پيش را چگونه می‌بينيد؟ بعد از اين کنش های دموکراسی خواهانه درون نظام کنشگری خواهد داشت؟

کارگزارهای گذار، قهرمان‌های فعلی نيستند، آنها قادر به نمايندگی گذار نيستند. ما اکنون در يک وضعيت آشفته، چندسويه و کثرت‌گرايانه هستيم. گذار ما به شکل منفی در يک درهم ريختگی تشديد شده اتفاق می‌افتد نه روشنفکران دينی نه روشنفکران معنويت‌خواه (هرچند حيطه نفوذ دسته دوم بيشتر است چون زودتر با بعضی از مفاهيم قطع ارتباط کردند) کارگزار اين گذار نيست.
اين گذار منفی برخی آفات خودش را دارد.
ولی فراموش نکنيم ما به‌رغم همه مشکلات و انحطاط‌ها دارای يک فرهنگ و تمدن هستيم- من اصلا چشمم را نمی‌بندم و يک‌سويه تجليل‌گر فرهنگمان باشم و در جای خودش می‌توانم نکات منفی آن را هم بگويم. به اضافه اينکه ما يک نسل جوان داريم که يکسری آگاهی‌ها و مفاهيم در دل آنها شکل گرفته است. نوعی تساهل و نگاه مثبت به جهان، امکانات تکنولوژيکی، پرورش نوعی فردگرايی، شدت گرفتن تساهل دينی، که از يک نسل ايدئولوژيک گذر کرده اند .همه اين نکات مثبت است ما الان شاهد نوعی نگاه مجدد به جنسيت، انسان، فرهنگ و دنيا هستيم. به شکل کوتاه‌مدت تبعات منفی هم دارد که به عقيده من چندان طولی نمی‌کشد و ما از اين وضعيت گذر می‌کنيم. به جز اين نکات اميدوارکننده که اشاره کردم شکاف بين هيات حاکمه خيلی قوی است. اين شکاف اجازه نمی‌دهد که يک قدرت کارا و مدبرانه در جامعه اعمال شود و اين يعنی فرصت. الان بخشی از هيات حاکمه بخش ديگر را بيرون می‌کند. يک عده هم در وسط سعی در ترميم روابط دارند و اگر يک بخش در حذف ديگری موفق باشد که عملا هم چنين شده، معنايش اين است که هيات حاکمه از عرصه يک نوع اجماع و مقبوليت و مشروعيت درون خودش به سمت زور ميل کرده است و وقتی به اين سمت بغلتد نمی‌تواند يک دولت کارا داشته باشد. اين شکاف کاملا جدی است و از مشروطه به بعد چنين شکافی در هيات حاکمه نبوده است. (البته بايد به ميان طبقه حاکم و هيات حاکمه توجه کرد ). جمع کردن شکاف کار ساده‌ای نيست. حذف افراد از صحنه و وارد کردن آنها به سکوت مهم نيست، جراحتی ايجاد شده که به راحتی قابل درمان نيست.
يک شکاف مهم ميان مردم و هيات حاکمه صورت گرفته که اگر دولت «موسوی» سرکار می‌آمد هيچ‌کدام از اين دو شکاف به وجود نمی‌آمد.
بخشی از توهمات و اميد به اصلاحات در داخل از بين رفت و مردم هم ديگر مردم ۳۰ سال پيش نيستند. شکاف سومی هم بين طرفداران سنتی دولت و اکثريت مردم ايجاد شده است. هر کدام از اين شکاف‌ها هم تهديد است هم فرصت.
ميليون‌ها جوان بيکار، سرخورده که امکانات تکنولوژيکی هم دارند انواع و اقسام واکنش‌ها را ممکن است انجام دهند.
اتفاق ديگر اين بود که نقش تاريخی مرجعيت تمام شد. مرجعيت بيش از صد سال است ملجا و ماوا و پناهگاه مردم بود ولی الان اين نقش را از دست داده. نه به اين معنا که الان ديگر گروه‌های مرجع‌طلب وجود ندارند، منظورم اين است که که اين گذار کار مرجعيت را هم به پايان برد.
اين شکاف ميان هيات حاکمه در مقايسه با چنين شکاف‌هايی در برخی نظام‌های مشابه، می‌تواند سرآغاز نوعی پوست‌اندازی به سمت توتاليتاريسم باشد؟ شما قدرت نيروهای سرکوبگر را به عنوان مانعی برای گذار چقدر می‌بينيد؟

من سال‌هاست معتقدم در ايران اراده و علاقه خودکامگی و توتاليتاريسم هست ولی امکان تحققش وجود ندارد. هنوز هم اعتقادم همين است. هيات حاکمه و دولت در هر جا که بتواند خودکامگی‌اش را پيش می‌برد ولی امکان فراگير کردن آن را ندارد.
برای تحقق توتاليتاريسم بايد امکانات تکنيکی فراهم باشد تا بتوان نوعی تماميت تبليغاتی و ايدئولوژيکی و اطلاع‌رسانی را اجرا کرد ولی در ايران چنين امکانی فراهم نيست. دوم اينکه هيچ نظام توتاليتری بدون پايه‌های مناسب مشروعيت و مقبوليت برقرار نمی‌شود.
سوم اينکه هيات حاکمه در ايران به شدت درگير منافع و کاميابی‌های خودشان هستند. آنها رياضت پيشه گانی معتقد به خودکامگی فراگير نيستند. اينها دنيا را خيلی می‌خواهند. فرهنگ و تمدن و ميليون‌ها جوانی که گفتم هم مانع برقراری آن مي شود. البته می‌دانم که می‌توانند روزنامه را ببندند، روزنامه‌نگار را دستگير کنند، استاد دانشگاه را اخراج کنند، کتک بزنند، سرکوب کنند، ولی هيچ کدام از اينها به معنای اين نيست که بتوانند يک خودکامگی فراگير را برقرار کنند. اينکه اصلاح‌طلبی ديگر نمی‌تواند يک جريان مسلط باشد با اينکه يک خودکامگی فراگير عملی شود هم معنا نيست.

الان فضای دانشگاه بسته است ولی آگاهی و حس دانشجو در يک فضای ديگر است. سلطه ايدئولوژيکی و اطلاعاتی وجود ندارد و بدون اين سلطه نمی‌توان بر يک جمعيت ۷۰ ميليون خودکامگی را عملی کرد. همين که موج سبز ايجاد شد معنی‌اش اين بود که برقراری خودکامگی ممکن نشد.
با اين توصيف که گذار در حال صورت گرفتن است موانع پيش روی ما کدام است؟

موانع را در دو قسمت می‌توان شرح داد. يکی اينکه نظام، نظامی است که به صورت غير فراگير خودکامه است. اجازه تشکيل اجتماعات و گفت‌وگو را نمی‌دهد. اين خودش يک مانع است. جامعه را دچار نوعی تشتت و آشفتگی ميکند. مردم نميتوانند از يک افکار منسجم و گفت‌وگوهای سازنده و مثبت و بيرونی و آشکار دست به انتخاب بزنند و ما به يک هرج و مرج گزينشی می‌افتيم چون نظام اجازه گفت‌وگوی انتقادی و مثبت را نمی‌دهد. گذار منفی همين است. يعنی شما نفی می‌کنی بدون آنکه مثبت‌ها گفته شود. معنايش اين نيست که مثبت‌ها وجود ندارد بلکه اجازه داده نمی‌شود مثبت‌ها تبديل به پارادايم‌ها و سرنمودن‌ها در جامعه شود.
گفت‌وگوها در سرکوب و فشار انجام می‌شود و اين يک مانع است. به علاوه اينکه در کوتاه‌مدت سرخوردگی، یأس، افسردگی و... روزافزون خواهد شد.
چقدر امکان دارد که تا چند سال آينده چهره‌هايی چون «لاريجانی» و «باهنر» نماد اصلاح‌طلبی در جامعه ما شوند؟‌

من سال‌هاست اين نظريه را دارم و هرچه گذشته بر آن استوارتر شده‌ام که ما عقبه‌ای داريم که مرتب نيروها و افکار مدرن را سرکوب می‌کرد و پس می‌زد و در اين ۱۰۰ ساله و ۳۰ ساله و چهار ساله مرتب اين عقبه وارد جريان سياسی می‌شود و مرتب استحاله می‌شوند. اتفاقی که در جامعه ما می‌افتد استحاله‌گستری است. عده‌ای مدام از پشت پرده به جلوی صحنه می‌آيند، شعارها و شکل و قيافه و ادبياتشان تغيير می‌کند. باز آنها را پس می‌زنند تا اين عقبه تخليه شود. دولت نهم بخش زيادی از اين عقبه را تخليه کرد. در حال حاضر آنها از پشت صحنه تخليه شده اند ولی روی صحنه حضور دارند.

به همين دليل می‌گويم شکاف بين نظام خيلی گسترده است. من به اسامی کار ندارم به اين کار دارم که يک گروه که امروز مقابل جريان است چند سال ديگر استحاله می‌شود. البته اين کار هزينه دارد. ولی اصلا عجيب نيست.
يک نکته را فراموش نکنيم ما الان در عصری زندگی ميکنم که هر دولتی سر کار بيايد ناچار است خواه نا خواه شعارهايی بدهد از سوی ديگر خواستهايی در جامعه وجود دارد که خود اين خواستها به شعارها شکل ميدهند. يک تئوری بعضا به کار برده ميشود مبنی بر اينکه وقتی که هيات حاکمه با هم در گير ميشوند برای يارگيری عليه همديگر به گروههای بيرون از خودشان روی مياوردندو اين يعنی افزايش مطالبلت که در ايران هم به خوبی انجام مي شود نخواهند هم انجام مي شود چرا که جامعه امروز با جامعه ۱۰۰ سال پيش فرق ميکند.

من در کتاب «سرزمين های شبح زده» که درباره يکی از تجربه های فروپاشی کمونيسم در يکی از کشور های اروپای شرقی است فردی کمونيست است ولی اصلاح طلب شده و ميگويد ما ابتدا انقلاب کرديم و فکر ميکرديم ميتوانيم عالم و آدم را از نو بسازيم ديدم نمی توانيم. بعد فکر کرديم که حداقل عدالتی را برقرار ميکنيم ديدم که آنهم نميشود گفتيم به هر حال نظام مال خودمان است ديديم که نظام هم مال خودمان نيست. اين اتفاقی است که برای اين افراد هم می افتند. امثال مهندس ميگويند نظام مال ماست طرف مقابل هم ميگويد مال تو نيست.
سير بيانيه ها هم نگاه کنيم ميبينيم که از نيروی مقاومت تبديل به مقاومت مظلومانه شده است نه مقاومتی که جرات ساماندهی مقاومت داشته باشد. اگر مقاومت ساماندهی نشود فقط در آينده از آن نامی برده خواهد شد و نقش تاريخی اش به همان بيانيه تبديل مي شود
يک ضرب المثل آفريقايی است که ميگويد خدا هم با آن کسی است که ميخواهد از عرض رودخانه شنا کند و هم با سوسماريست که به آب ميزند ظاهر قضيه اين است که اينبار خدا با سوسمار است ولی من ميگويم خوب نگاه کنيم چه بسا با شناگر است.

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

اصول گرایش به دروغ و فریب

جناح راست یا اصول‌گرایان در یک تقسیم‌بندی کلان به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک‌دسته جمعیت ساندیس‌خور بی‌سوادی هستند که همیشه مستبدین تاریخ بار خود را بر دوش این جماعت بارگیری، و مزدشان را به کیک و ساندیسی داده‌اند و صد البته که جماعت هم راضی بوده‌اند و تازه مزد خود را از کار انجام شده بیشتر هم می‌دانسته‌اند.
راز فعال بودن و از دست ندادن این جماعت، بی‌خبری و بی‌اطلاعی صرف از همه جاست. برای این‌ها هیچ شخص، مکان، معنی و... تقدس دائمی ندارد و تمام مقدسات آن‌ها به محض مشاهده یک بسته ساندیس یا کلوچه و کیکی تغییر ۱۸۰ درجه می‌دهد. کافی است «تقی به توقی» بخورد، بلافاصله کاروان تخم مرغ و پرده و ماژیک شعار، از درب خانه شیخ شجاع به سمت خانه آقای «احمدی‌نژاد» راه عوض می‌کند و شعار «کروبی بی‌سواد - عامل دست؟؟؟؟ موساد» می‌شود «احمدی بی‌سواد... الخ»
و اما دسته دوم دسته به اصطلاح «باسواد، درس‌خوانده، فارغ‌التحصیل انگلیس و مثلا با خبر و...» این جناح است که در حال حاضر آقایان «احمد توکلی» «علی لاریجانی» «محمدرضا باهنر» «غلامعلی حدادعادل» و افرادی از این دست آنرا نمایندگی می‌کنند. می‌خواهم بگویم به حضرت عباس بی‌سواد‌ترین آدم گروه اول بر باسواد‌ترین آدم گروه دوم شرف دارد. چرا؟
خدا وکیلی یک جستجوی بسیار ساده و ابتدایی در اینترنت درباره نطق‌های قبل از دستور و یا فرمایشات رسانه‌ای حضرات طی پنج سال گذشته انجام بدهید، و نتایج جستجو را کنار هم بگذارید. به خدا از خنده روده بر می‌شوید و بعد هم به این نتیجه می‌رسید که «افلاطون» و «ارسطو» و سقراط» و «بوعلی سینا» به گور پدرشان خندیده‌اند که فرموده امد: «النقیضان لا یجتمعان و لا یرتفعان».
تمام حرف‌های امروز آقایان ضد و نقیض حرف‌های دیروزشان از آب در می‌آید و به قولی آب هم از آب تکان نمی‌خورد.
چه کسی یادش رفته که حضرات اقتصاد دانی (آقایان «توکلی» و «نادران») که اینروز‌ها بیانیه شدید اللحن صادر کرده‌اند خطاب به ریس جمهور و هل من مبارز طلبیده‌اند(+) و اتفاقا اعتراضشان به خودسری‌ها و فرصت سوزی‌ها و خسارت به بار آوردنهای آقای «احمدی‌نژاد» به کرات صورت گرفته است و از آنطرف هم آب از آب تکان نخورده؛ در انتخابات جاری ریاست جمهوری از چه کسی حمایت کردند؟ و چه کسی یادش رفته که وقتی «میرحسین» در شب مناظره اعلام کرد که: «این روحیه به دیکتاتوری منجر می‌شود» چه کسانی سکوت اختیار کردند؟ و درآتش حمایت از ریس جمهوری که دیکتاتوریش را حداقل چهار سال بود آقایان به عینه مشاهده می‌کردند، دمیدند؟ و درد آور آنکه وقتی همین صدا و سیمای دولتی (تو بگو مگر ایران صداو سیمای غیر دولتی هم دارد) تمام هم و غم خود را برتوجیه نارساییهای دولت نهم ودهم و تشکر از او می‌گذارد، مگر نمایندگان مجلس مرحوم ششم بیانیه تشکر با امضای حد اکثری صادر می‌کنند؟
بله دسته اول خواب‌اند و از این خواب لذت هم می‌برند. جمعیتشان هم نسبت به دسته دوم تقریبا ۹۵ به ۵ است یعنی دسته اول فراوانی ۹۵ دارند و درمقابل دسته دوم فراوانی ۵. اما همین دسته دوم ۵ درصد راهنما و مراد اغلب اکثریت ۹۵ درصدی دسته اول هستند و خودشان را به خواب زده‌اند.
از قدیم گفته‌اند و چه بجا و سخته گفته‌اند که: آنکه خواب است را می‌شود بیدار کرد اما بیداری آنکه خود را به خواب زده غیر ممکن است.