‏نمایش پست‌ها با برچسب خمینی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب خمینی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

میرحسین

«میرحسین‌موسوی» بلد نیست خیلی عالی بنویسید، اما خوب می‌نویسد. شاید خط خوبی هم نداشته باشد. همیشه لبخند بر لب ندارد و گاهی هم چهره دژم و خشمگینی دارد. لهجه ساده‌اش بین فارسی و آذری، یا ترکی در نوسان است و بیشتر تنه به ترکی می‌زند. خدا نکند کمی عصبانی یا هیجانی شود، تسلط بر کلام را از دست داده و اصطلاحا به تپق‌زدن می‌افتد. هی «چیزچیز» می‌کند. مدرک تحصیلی عالی دکتری حقیقی و افتخاری از چند دانشگاه معتبر و برجسته دنیا ندارد، گنجه لباس‌های رنگ و وارنگ و کلکسیون عینک‌های مختلف‌ش دیدنی نیست. در برنامه شب‌چله «چلچراغ» شرکت نکرده و نماینده ویژه رهبری در روزنامه اطلاعات هم متعهد نیست تا هر ساله برایش جشن تولد ویژه بگیرد. از همه این‌ها مهم‌تر «آقازاده» نیست و لباس پیامبر هم برتن ندارد و دخترش عروس یک مولتی میلیاردر تاجر تهرانی نیست و وصلت‌های خانوادگیش از چپ و راست به آیت‌الله «خمینی» و آیت‌الله «صدر» و «هاشمی‌رفسنجانی» نمی‌رسد. همسرش، یک دختر فرنگی‌مآب و جنتلمن بوده که پس از ازدواج با او، سادگی و دیانت را از منظر عقل و هنر انتخاب نموده است و دامادش پزشک بی‌نام و نشانی‌است که سه برادرش را در دفاع مقدس از دست داده است.(+)
یک نقاش و معمار و هنرمند ساده، که بیش از هفتاد سال است در ‌‌نهایت سادگی و بی‌آلایشی در یکی از محله‌های شلوغ و جنوبی تهران، در کنار بانوی هنرمند و باسوادش زندگی کرده‌است.
زندگیش از زمانی که نخست‌وزیر کشور بوده، تا زمانی که یک استاد ساده در دانشگاه تربیت مدرس و زمانی که بنای فرهنگستان هنر را گذاشته و ریس آن بوده است، بر یک روال و مبنا بوده و تغییری نکرده است.
اولین سیاست‌مدار ایرانی  بعد از انقلاب است که با افتخار و در نهایت صمیمیت، در مقابل مردم و دوربین‌های تلوزیونی، دست همسرش را می‌گیرد و دوشادوش او حرکت می‌کند.
 به همه این‌ها اضافه کنید، زمانی که سردبیر روزنامه «جمهوری‌اسلامی» بود، نه تنها به «بازرگان» اهانت نکرد، که حتی از «مصدق» هم دفاع جانانه نمود و همین دفاعیات جانانه او از «مصدق» باعث شد تا مورد هتاکی و نقد شهید «دیالمه» و شهید «آیت» و همراهان او قرار بگیرد.(+
اما همه این سادگی و هنرمندی و سکوت، از خرداد ۸۸ به این طرف رنگ و نشانی دیگر گرفت و دنیای او را دنیای دیگری کرد، اگرچه در شخصیتش کمترین تغییری ایجاد نشد.
دردمندانه به داغ خواهرزاده‌ مهربانش نشست که داغ فراقش بسیار عمیق‌تر از درد و داغ دیگر برادرش بود که در سال‌های جنگ به شهادت رسیده بود.
 پس از تحمل بی‌حرمتی‌ها و ناسپاسی‌های بسیار، تن به حصر خانگی و محرومیت از دیدار خانواده و دوستان داد و آنچنان محصور شد که حتی اجازه پیدا نکرد در مراسم تدفین و ترحیم پدرش شرکت کند.
 با همه این حرف‌ها او روز جمعه گذشته، در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نکرده است و این خیلی مهم است. او یک قهرمان نیست ولی قیمت او برای نظام بسیار بالاست. نظام توان خرید او را ندارد.
مردم به همین دلیل دوستش دارند.

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

«حدادی» که «عادل» نیسست

«غلامعلی‌حدادعادل» که در بی‌عدالتی محض شورای نگهبان، به ناحق به جای «علی‌رضا‌رجایی» وارد مجلس ششم شده و در مجلس هفتم به ریاست رسید، اما دوستان اصول‌گرا نتوانستند برای یک دوره کامل ریاست او را بر مجلس تحمل نمایند، اخیرا در یک نشست انتخاباتی با حضور جمعی از هادیان سیاسی سپاه پاسداران، فرمایشاتی ایراد نموده است که بسیار خواندنی، جالب و حائز اهمیت است (+) و با اندکی توجه می‌توان به عمق سخن و نیت او، از ورای این حرف‌ها پی برد. البته که چنین نیت‌یابی «بصریت» فوق‌العاده نیاز ندارد.
آقای «حداد» در این نشست، رسما اعلام نموده است: «خوشبختانه بخش افراطی و ضد نظام و فتنه‌گر اصلاح‌طلبان در این انتخابات در لاک انزوا و سکوت فرو رفتند و بخش خنثی و به تعبیری داخل نظام آن‌ها در صحنه مانده‌اند.»
شکی نیست که اصلاح‌طلبان و نمایندگان مجلس ششم، با رای واقعی و اکثریت واجدین شرایط به این پست انتخاب شده، برخلاف نمایندگان مجلس هفتم و هشتم که مسابقه بدون رقیب را با میزان مشارکت بسیار کم واجدین شرایط برنده شده بودند، چون پشتوانه مردم را داشتند نمی‌شد آن‌ها را با عناوین و برچسب‌های متداول برکنار کرد، بلکه باید تحمل کرد، تا دوره‌شان سرآید، بعد از گردونه رقابت خارجشان نمود. ناگفته پیداست که اگر چنین اجازه‌ای به مردم داده می‌شد، مردم امثال «علی‌رضا‌رجایی» را انتخاب می‌نمودند و سر آقای «حداد» از نمد نمایندگی مجلس بی‌کلاه می‌ماند و شاید دستکاری دوباره در آرا و پروسه ابطال ویژه دردسرساز می‌شد، پس چه بهتر که آب را از ریشه گل‌آلود کنیم.
 ایشان ادامه می‌دهند:
 «باید تلاش کرد در یک برنامه مهندسی ۵ ـ ۶ ساله انشاالله این واژه و این جریان [اصلاح‌طلبی] را از اساس حذف کرد. حالا در این انتخابات عده‌ای می‌مانند و ممکن است به مجلس هم بیایند اما باید به گونه‌ای این‌ها را خنثی و بی‌اثر کرد که کم‌کم همین گروه اندک باقی مانده نیز حذف شود.»
 آقای حداد یا به آثار مترتب بر این حرف‌های خود واقف نیست، یا واقف است و خود را فرا‌تر از عقل و قانون می‌داند. مسلما اگر هیئت‌های اجرایی و شورای نگهبان کسی را «صالح» برای انتخابات تشخیص دادند، یعنی هر اقدامی برای جلوگیری از انتخاب آن‌ها «غیر قانونی» و خلاف بین شرع است. اگر صلاحیت ندارند، چرا شورای نگهبان و هیئت‌های اجرایی آن‌ها را تایید نموده‌اند؟
آقای «حداد» در ادامه با قبول تلویحی تایید شفاف آیت‌الله «خمینی» از اغلب نیروهای موثری که اینروز‌ها جزء «بی‌بصیرت» طبقه‌بندی می‌شوند، همه آن‌ها را دربست منحرف می‌داند و افزایش بصیرت امروز مردم را باعث لو رفتن آن‌ها می‌داند، اما به گمان ایشان امام با توجه به اینکه در سن ۷۶ سالگی رهبری نظام را برعهده گرفته بود و اطرافیانی آلوده داشت، متوجه انحراف آن‌ها نشده بود.
آیت الله «منتظری» در کتاب خاطرات خود بعضی جا‌ها اشاره‌هایی به وجود بعضی انحرافات در مورد اطرافیان آیت‌الله «خمینی» می‌نماید. آن اشاره‌ها با واکنش شدید عده‌ای و از جمله آقای «بادامچیان» روبه شده‌است. نامبرده نقدی بر خاطرات آن مرحوم نوشته‌ و در آن بار‌ها و بار‌ها آن مجاهد نستوه را مورد نقد و حمله به این دلیل قرار داده‌اند، اگرچه میان این اتهامی که آقای «حداد» به اطرافیان بنیانگذار می‌زند، با نقدهای مجاهد نستوه تفاوت از زمین تا آسمان است و اگرچه اصلا شخصیت سنی و علمی آیت‌الله «منتظری» با آقای «حدادعادل» قابل مقایسه نیست، اما باید دید آقای «بادامچیان» که امروز شریک انتخاباتی آقای «حداد» می‌باشد، در مورد این اتهامات چه واکنشی نشان خواهد داد. بگذریم.
 ایشان در ادامه با تایید دروغی که آقای «هاشمی» در ۱۴خرداد ۶۸جعل، و درباره لیاقت آقای «خامنه‌ای» برای رهبری، به مرحوم آیت‌الله «خمینی» نسبت داد، می‌گوید: «این خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد.»
پدر همسر «مجتبی‌خامنه‌ای» که از چند سال پیش گمانه‌زنی‌هایی در مورد جانشینی آقای «خامنه‌ای» در مورد ایشان اینطرف و آنطرف شنیده می‌شد، درباره دامادش با نظر مثبت گفته‌است: «ایشان‌‌ همان گونه که حضرت آقا فرمودند خودشان آقا هستند. اگر کسانی گرد شمع وجود ایشان جمع می‌شوند به خاطر اندیشه والا، روحیه انقلابی، ساده‌زیستی و عطرافشانی معنوی ایشان است. نه اینکه چون دامادم هست این را عرض کنم. از دوستان دیگر بپرسید و تحقیق کنید. ببینید بعد از حضرت آقا با بصیرت‌ترین فرد و انقلابی‌ترین فرد در این کشور کیست؟ یقیناً آقا مجتبی نفر دوم هستند در کشور»
حالا مشخص می‌شود آن‌ها که از کمترین نشانه‌ها بیشترین تشخیص را داده و آنرا با گمانه‌زنی اعلام نمودند،  چه بصیرتی داشتند که صبر نکردند تا چنین روزی برسد که آقای «حداد» اینگونه به لیاقت دامادشان اشاره کند، بلکه آن‌ها اشاره نشده اوضاع را رصد نموده بودند. اگرچه امروز نزد ایشان به بی‌بصیرتی متهم هستند.
 آقای «حداد» در ادامه خیلی روشن و شفاف اعلام نموده‌اند: «دعواهای جبهه پایداری و متحد مسئله‌ای فرعی و جهت رقابت و داغ کردن تنور انتخابات است». البته توصیه هم نموده‌اند: ‌ «مبادا خودمان هیزم این تنور را چنان زیاد کنیم که نیروهای انقلاب بسوزند».
این نوشته در امروزنیوز اینجا
________________________________________
پی‌نوشت:
خبرگزاری مهر گزارش می‌دهد که «حدادعادل» اظهارات منتشر شده منسوب به خود در جمع هادیان سپاه را تکذیب نموده است. این نوشته مستند به گزارش روز‌آنلاین است. منتظر پاسخ و توضیحات روز بر این تکذیبیه می‌مانیم.
از طرفی این گزارش دو روز پیش در روز منتشر شده و آقای «حداد» با تاخیر دو روزه اقدام به تکذیب آن نموده است. این تاخیر غیرموجه شاید دلیل خیلی چیزها باشد.

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

بی‌ادبی توصیه کدام اسلام است؟

آیت‌الله «خمینی» معصوم نبود. این را همه عاشقان و خیل عظیم هواداران و همراهان و نزدیکان او به آسانی قبول دارند و دقیقا همین‌ها نقطه مقابل آنانی هستند که تلاش می‌کنند او را معصوم از هر خطا و گناه و لغزش معرفی کنند.
اما مسلم است که، آدمی هرچه در جایگاه خطیر و بزرگ‌تری باشد، و هرچه حوزه تصمیم و عمل او گسترده‌تر باشد، به‌‌ همان نسبت می‌تواند ابعاد خطا و لغزش او هم گسترده‌تر و برجسته‌تر باشد.
در تاریخ انقلاب، از اختلاف بین آیت‌الله «خمینی» و بعضی از رجال مذهبی همطراز با او موارد بسیاری ثبت شده‌است که درستی ایده هریک را باید در ظرف زمانی خود سنجید و آنگاه قضاوت کرد. اما این بدان معنی نیست که همیشه حق با بنیانگذار بوده و هست و باید باشد.(+)
گمان می‌کنم چنین برداشت و قضاوتی ما را مقصد درست و درمانی هدایت نخواهد کرد. چنانکه هر از گاهی اذهان بیمار تلاش نموده‌اند با سوء‌استفاده، یا سوءبرداشت از قسمتی از رفتار‌ها و نظرات آن مرحوم، حرف باطل و نظر اشتباه خود را به کرسی نشانده، و گاهی حتی همین بر کرسی نشستن منشاء سوء برداشت‌ها و خطرات دیگری نیز شده‌است.  وقتی هم که از آن‌ها چرایی اشتباه پرسیده شده‌، با افتخار، شبیه بودن رفتار خود با رفتار یا گفتاری از آیت‌الله را به عنوان مجوز معرفی نموده‌اند.
نقطه بسیار مهم و جالب توجه در این شبیه‌سازی‌ها، آن بوده و هست که، افراد بیماری که می‌خواسته‌اند منویات باطل خود را به پشتوانه کلام یا مرام آیت‌الله «خمینی» بر کرسی نشانده و به واسطه آن اهداف مخرب خود را دنبال نمایند، ظاهرا در رفتار ایشان اصلا نقطه مثبتی ندیده و ذره بین به دست دنبال نقاط ریز اشتباهی گشته‌اند، تا بواسطه آن توجیه برای غلط بودن خودشان بتراشند. انگار که این‌ها مقلد «کوچک»ی‌های یک شخصیت «بزرگ» هستند و بزرگی‌های او را نمی‌بینند.
بدون شک هرکس با نگاه و ذهنیت قلبی و قبلی خود به سراغ آیت‌الله «خمینی» و آثار و افکار او برود، جز تایید و توجیه خود چیزی پیدا نمی‌کند و اگر فرد دیگری، دقیقا با نگاه و ذهنیت متفاوت، به سراغ‌‌ همان آثار برود، باز با دستی پر از توجیه و مجوز برای خود برمی‌گردد.
 اما چاره چیست؟
آیا باید عقل و اخلاق را مطلقا تعطیل کرد، و برای نقشه راه آینده و شیوه رفتار امروز، هرکس یا گروهی از ظن خود یار سیره و توصیه او شده، و در این مسیر با فرد یا گروه دیگر که از ظنی متفاوت نقشه راه و شیوه رفتار از همان منابع می‌طلبد، به نزاع برخاسته و همه فرصت‌ها و سرمایه‌ها را بر سر این نزاع اشتباه بگذارند، یا باید به گونه‌ای دیگر رفتار کرد.؟
 به نظر می‌رسد پاسخ این پرسش را به روشنی می‌توان از گفتار خود آن مرحوم استخراج و بدان عمل کرد.
آنجا که نزدیک به ۳۵ سال پیش رسما اعلام می‌نماید که فرض را بر خوبی و حسن شاه گذاشته و انتخاب او توسط پدارن را برای خودشان کار درستی فرض می‌کند، اما می‌پرسد و پاسخ می‌دهد که پدران حق نداشته‌اند برای ما تعیین تکلیف کنند و ما الان می‌خواهیم بر اساس منافع خودمان، خودمان برای خودمان تعیین تکلیف نموده و شاه را از قدرت برکنار نماییم و چنان هم می‌کند.(+)
اما گذشته از این‌ها می‌توان در موارد مجادله و اختلاف سیاسی و اجتماعی، به منابع و میزان‌های دیگری نیز رجوع نمود، که مورد اجماع تمام اندیشمندان و بزرگمردان دنیا، و ابزار وحدت رویه اخلاقی همه اجتماعات بشری بوده و هست.
عقل و اخلاق و شرع.
بر این اساس باید از آقای «احمدی‌نژاد» و آقای «حدادیان» و آقای «ارضی» پرسید: در کدامیک از سه منبع و مرجعی که اتفاقا حضرات خود را متصف و مراجعه کننده بدان می‌دانند، مجوزی برای «هتاکی» و «بی‌ادبی» صادر شده‌است؟
 آقای «احمدی‌نژاد» در توجیه گفتار مکرر منافی ادب خود در جایگاههای متعدد رسمی و غیر رسمی، شاید بلافاصله سؤال کننده را به معدود گفتاری اینگونه در کل گفتار آیت‌الله «خمینی» ارجاع داده و بدین وسیله خود را توجیه نمایند.
 شاید تا کنون رسما چنین نکرده باشند، ولی در جریان فحاشی به بانو «فائزه‌هاشمی» همراهان ریس‌جمهور، به چنین شیوه‌ای توسل جسته و معترضین را به قول خودشان محکوم نمودند.
اکنون نیز پس از مطرح شدن احضار «سعید‌حدادیان» به دادگاه به علت هتاکی و بی‌ادبی نسبت به یک شخص از جایگاه یک تریبون مقدس، ایشان بلافاصله در توجیه خود اعلام نموده است که؛ از ادبیات مخصوص «احمدی‌نژاد» استفاده نموده‌است.(+)
حق با اوست. این ادبیات ویژه «احمدی‌نژاد» است. اما آیا تقلید از اشتباهات یا ادبیات اشتباه یک شخص، می‌تواند توجیهی برای قربانی نمودن اخلاق و شرع در جامعه بدان شکل فراگیر باشد؟
مسلما پاسخ منفی است اما متاسفانه آنان که از این بداخلاقی لذت برده و منتفع می‌شوند، بدون توجه به عوارض خطای خود برای کلان جامعه و اخلاق عمومی سلسله این توجیه را به اندک گفتاری از آیت‌الله «خمینی» رسانده و نه تنها که از این رفتار خلاف شرع و اخلاق خود پشیمان نبوده و نیستند، بلکه بدین وسیله به رفتار خود رنگ تقدس هم بخشیده و به همین سادگی اعلام می‌نمایند که در آینده هم چنین خواهند کرد و البته از آن پشیمان هم نخواهند بود.

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

حمله به سفارت سی سال پیش اشتباه بود امروز هم اشتباه است

نماز جماعت دانشجویان پیرو خط امام به امامت موسوی خوئینی‌ها در پشت درب اصلی سفارت آمریکا
آقای «موسوی‌خویینی‌ها» روز سه شنبه ۲۹ آذر در دیدار با دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران، گفته‌اند:
 «تسخیر سفارت یک فضاحت بود، اگر حمایت امام و پشتیبانی مردم نبود، ما باید از آمریکا عذرخواهی می‌کردیم در این قضیه سفارت انگلیس هم چون مردم و مقام رهبری حمایت نکردند، دولت مجبور شد عذرخواهی کند.» (+)
از نظر اصلاح‌طلبان وخصوصا طیف افراطی و انقلابی آنها «مجمع‌ روحانیون مبارز» معیار و محک درست و نادرست و صحیح و اشتباه «اخلاق» نیست. از نظر آنها هرچه آیت‌الله «خمینی» تایید کند خوب است و درست و اخلاقی و هرچه آن مرحوم تایید نفرموده و اعتراض نمایند، غلط و اشتباه و غیراخلاقی است.
 بر همین اساس حادثه سیاه و زشت و غیر قانونی حمله و اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا در آبان ۵۸ چون تایید ایشان را به همراه داشته، کار درستی بوده، و چون ایشان از دنیا رفته و حضور ندارند تا حمله به سفارت بریتانیا را تایید کنند آن کار اشتباه و غلط است.
آقای «موسوی‌خویینی‌ها» البته کار بسیار پسندیده و نادری به تازگی انجام داده‌اند که شایسته تقدیر و ارجمندی فراوان است.
از ایشان درباره بزرگ‌ترین اشتباه سیاسی‌اش سؤال شده و ایشان در پاسخ جلوگیری نکردن از هتاکی و بی‌حرمتی به دولت موقت در اوایل انقلاب و بی‌حرمتی و آزار فقیه عالی‌قدر بعد از درگذشت آیت‌الله «خمینی» را بزرگ‌ترین خطای سیاسی خود اعلام نموده‌اند. (+)
 اینکه ایشان بزرگ‌ترین خطای سیاسی عمرخود، یعنی همراهی و حمایت از دانشجویان اشغال کننده سفارت را در زمره خطاهای خود به حساب نمی‌آورند و نه تنها آن را خطا نمی‌دانند که حتی بدان افتخار هم می‌نمایند، مایه تاسف بسیار است اما به هرحال اینکه بالاخره کجدار و مریز شجاعت می‌نمایند و رفتار سی سال پیش مجموعه حاکمیت در کج‌خلقی سیاسی با مرحوم مهندس «بازرگان» و دولت متبوع وی و همچنین آزار و حصر و هتاکی به فقیه عالی‌مقام را خطا می‌دانند،  جای تشکر و خوشحالی فراوان دارد.
اما در‌‌ همان اشاره به اشتباهات هم ایشان مجددا تایید و تاکید می‌نمایند که رفتار حاکمیت در عزل آیت‌الله «منتظری» از قائم مقامی رهبری کار درست و قابل دفاعی بوده‌است. تردیدی نیست که حادثه عزل فقیه عالی‌مقام از قائم مقامی رهبری  به خواست و اراده مرحوم آیت‌الله «خمینی» صورت گرفت. با این وصف کسی که معتقد است ایشان خطا نمی‌کند و معیار و محک صواب و عقاب و درست و نادرست تایید ایشان است، نمی‌تواند عزل آیت‌الله «منتظری» را هم کار نادرستی بداند و تا زمانی که در براین پاشنه بچرخد به صلاح ممکلت امیدی نمی‌توان داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت: وب‌سایت موسوی‌خوینی‌ها بعد از انتشار مطلب درج شده در سایت مجمع روحانیون مبارز توضیح داد که سایت مجمع حک شده و مطالب منتسب به ایشان در آن سایت «مغشوش و آمیخته‌ای از دروغ‌های بسیار» است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

بهشت حزب‌الله یا چاله میدان؟

دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، متاسفانه در قضیه رفتار آقای «سعید‌تاجیک» با فرزندان «هاشمی»(+) (+)و فحاشی و بی‌ادبی و استفاده از ادبیات لات‌ها، حق با «حسین‌قدیانی» است و این نوع ادبیات از اولین ساعات انقلاب در این کشور نهادینه شده و نه تنها توسط هیچ‌کس حتی مخالفین بنیانگذار نظام، مورد اعتراض قرار نگرفت، که حتی تشویق و ترغیب شده و هر سال در آستانه ایام دهه فجر دقیقا همزمان با سالگرد انقلاب سخنرانی تاریخی ایشان بدون کمترین تخفیف و سانسوری پخش و روی آن مانور هم داده می‌شود. سخنرانیی که در آن بنیانگذار از ادبیاتی استفاده می کند که به هیچ روی متعلق به صنف محترم روحانیون و حوزه‌های محترم علمیه و مراجع محترم تقلید نیست و فقط و فقط متعلق به جماعت قداره بند و جاهل و لات و اهالی چاله‌میدان است. ادبیاتی که در کلام بنیانگذار با جمله معروف «من توی دهن ...میزنم» شروع می‌شود و سی سال بعد توسط یکی از مریدان وی با جمله «دهنتو جر می‌دم یا دهنتو سرویس می‌کنم و...» اوج می‌گیرد و همزمان اعتراضات مقلدین و مریدان بنیانگذار را به اوج خود می‌رساند.
انقلاب شرایط سخت مربوط به خود را دارد و با توجه به تجربه‌های متعدد انقلاب، که در قرن بیستم اتفاق افتاده و تجربه شده و تقریبا اکثر سیاستمداران و کارشناسان امور سیاست و فرهنگ و جامعه به نوعی از نزدیک دستی بر آتش انقلاب داشته‌اند بنابراین درک شرایط رهبران انقلاب و خطاهای دوره انقلاب کار سختی برای آگاهان نیست. اما پس از آرامش نسبی و فراهم شدن شرایط استقرار و ثبات، نوبت به بازخوانی رفتار انقلابی و احتمالا اشتباه و جبران خسارتها و بسترسازی برای شرایط دوران استقرار و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته می‌رسد. اتفاقی که در مورد انقلاب ایران فرصت وقوع پیدا نکرد.
«روح‌الله‌خمینی» انسان با استعداد و برجسته‌ای بود. قسمتی از شرایط تاریخی و جغرافیایی دوران او به گونه‌ای با شخصیت او رقم خورد. این اتفاق او را به یکی از سرنوشت‌سازترین انسانها در قرن بیستم تبدیل کرد. در بستر همین شخصیت و همین سرنوشت سرنوشت دودمان پهلوی و کشور ایران در بهمن 57 آنگونه رقم خورد. همه اینها به جای خود ارزشمند و درخور توجه اما به نظر نمی‌رسد هیچیک از مریدان منطقی او علاقه‌مند باشند او را برجسته‌تر و متعالی‌تر از معصومین تصور، و با زدن رنگ عصمت به تمام رفتار او، رفتار او را معیار درستی و نادرستی قرار دهند. کاری که متاسفانه توسط عده‌ای از مریدان غیر منطقی و جاهل او تاکنون صورت گرفته و بر آتش آن نیز هر روز بیستر دمیده می‌شود.
سیاستمداران و کارشناسان اهل فرهنگ ما هیچگاه فرصت نکردند یا نخواستند و یا خواستند و اجازه نیافتند که در دوران اسقرار رفتار دوران انقلاب رهبران انقلابی خود را تشریح وتبیین و نقد کنند. اگر چنین اتفاقی صورت می‌گرفت بدون شک باید اعلام می‌شد که گفتار بنیانگذار در سخنرانی معروف 12 بهمن 57 در بهست زهرا و استفاده از ادبیات سخیف «من توی دهن ... می زنم» و یا گفتار مشهور دیگر او چند سال بعد که «آمریکا هیچ "غلطی" نمی‌تواند بکند»، و گفتارهایی از این نوع، متاثر از فضای بحرانی و مضطرب انقلاب و حواشی مربوط به آن بوده، و رفتار و گفتاری قابل نقد است. اگر این اتفاق صورت می‌گرفت با اطمینان می‌توان گفت؛ هیچ‌یک از مسئولین رده بالای سیاسی و دیپلماتیکی کشور به خود اجازه نمی‌دانند در سالهای بعد از آن سخنان خود را به گفتاری مشابه در تریبونهای عمومی آلوده نموده و بزرگترین توجیه‌شان گفتار رهبر انقلاب باشد و بر این گفتار متوقع تشویق هم باشند.
فرصت دوسال گذشته جنبش سبز به همه ثابت کرد که بسیاری از اصلاحات باید در طول سی سال گذشته اتفاق می‌افتاد و نیفتاد تا به این اتفاقات ناگوار منجر شد. بسیاری از تابوهایی که ناگهان در ظرف زمانی کوتاه فرو ریخت و شکست و بسیار با هزینه اتفاق افتاد باید در بستر زمانی سی سال گذشته بدون کمترین هزینه و خسارت شکسته می‌شد و نتیجه مثبت و ارزشمند خود را به جامعه هدیه می‌کرد. از آن نقد نشدن‌ها «سعیدتاجیک» و «محمود‌احمدی‌نژاد» و «منصورارضی» و «سعیدحدادیان» و ادبیات وارونه و هتاک‌شان متولد شد.
حالا که جامعه متوجه اکثر اشتباهات خود شده‌است شایسته است منتقدین این رفتار، یا به هیچ عنوان به ادبیات سخیف ریس‌جمهور در سطح بین‌المللی و داخلی و همچنین ادبیات آقای «سعید تاجیک» در فحاشی و هتاکی به خانواده «هاشمی» و یا ادبیات سخیف مداحان قدرت در نقد آقای «مشایی» و ادبیات مشابه آنها معترض نباشند، و یا چنانچه اعتراضی به آن رفتار و گفتار و ادبیات دارند؛ آنها را از گفتار مشابه رهبری و بنیانگذار نظام مستقل ندانسته و با قبول شخصیت انسانی رهبران نظام و معصوم نبودن آنها در عین شفافیت نفس زشت بودن این نوع از گفتار و رفتار از هر کسی در هر مقامی و هر مکانی را نقد نمایند و در این پروسه از تقسیم بندی و استثناسازی و خودی و غیر خودی خواندن اجتناب نمایند.
پی نوشت:
حسین قدیانی در این مطلب به این ادبیات بنیانگذار و رهبری تقدس داده بود ولی بعدا آنرا به این شکا تعدیل نمود

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

بي حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست

مجموعه حرفهایی اینروزها از زبان بعضی از به اصطلاح بزرگان نظام شنیده می شود که نه تنها برای این حقیر اصلا جای تعجب ندارد،بلکه طی سی سال گذشته که حرفهایی خلاف آنرا از آنها می شنیدم جای تعجب فراوان داشت.اینکه بعضی برای تخریب شخصیت مهندس«میر حسین موسوی» پرده های بی شرمی را بالا زده و دست به تخریب عریان حضرت امام می زنند و در این مورد خاص با سکوت بعضی از به اصطلاح طرفدارن خط امام از «موتلفه» هم روبه رو می شوند ،همگی حکایت از یک جریان با مهندسی و برنامه ریزی مخصوص با اهدافی خاص دارد.
آقای « اسداله بادامچیان»عضو معروف و موثر «موتلفه اسلامی» لطف کردند و زحمت کشیدند و خاطرات افقه الفقها معاصر آقای «منتظری» را همراه با نقدهای خود بر این خاطرات چاپ نمودند.دستشان درد نکند.چه اینکه اصل این خاطرات بدون نقد و حاشیه نویسی امثال جناب ایشان به هیچ عنوان امکان چاپ در ایران را به این شکل پیدا نمی کرد.در جای جای این نقدها حضرت «بادامچیان» نویسنده خاطرات را به این یک دلیل ساده که: ایشان مدعی است ـ بعضی از تصمیم گیریهای حضرت امام متاثر از«اطلاعات غلط»ی است که توسط اطرافیان وی به او می رسیده ــ تخطئه نموده و بر این باور است که «امام»دارای بینشی عمیق تر و وسیع تر از آنست که مورد فریب عده ای از اطرافیان به دلیل دریافت «اطلاعات غلط؟؟» واقع شده و در نتیجه اقدام به تصمیم اشتباه بگیرد.
چند سال بعد از آن آقای «محمد مومن» عضو محترم فقهای شورای نگهبان نیز اقدام به چاپ خاطرات خود نمود و در حالی که نه تنها به لحاظ درک سیاسی و عمق سواد،معلومات و اطلاعات فقهی از یکطرف و سابقه مبارزات قبل از انقلاب و شاگردی حضرت امام از طرف دیگر به هیچ روی قابل مقایسه با آقای« منتظری»نیست،در بعضی موارد و خصوصا در مورد انتخابات مجلس سوم همان حرفها را در مورد حضرت امام مطرح نمود که قبلا آقای منتظری در خاطرات خود مطرح و مورد اعتراض و انتقاد شدید آقای «بادامچیان» قرار گرفته بود.اخیرا نیز جناح مدعی اصولگرایی و رسانه های وابسته به آنها و در راس آن خبر گزاری فارس آن خاطرات و این فراز اخیر را مستمسک حمله به دولت آقای «موسوی» که مورد وثوق و تایید مکرر حضرت امام بوده است قرار داده و سعی نمود با شبیه سازی اعتراضات مدنی جنبش سبز امروز با اعتراضات به نتایج انتخابات مجلس سوم آنروز از این نمد برای مقبولیت خودشان کلاهی فراهم نمایند.
اخیرا نیز تعدادی از وابستگان فکری جناح موسوم به اصولگرایی با تکرارحرفهای مشابه و به قصد تخریب شخصیت سران اصلاحات که اغلب از بستگان و شاگردان و نزدیکان بنیانگذار جمهوری اسلامی می باشند،سعی دارند تاضمن تخطئه وتخریب شخصیت عظیم حضرت امام و اعلام رسمی اشتباه بودن سیره سیاسی امام طی سی سال گذشته گناه این اشتباه را به گردن این نزدیکان بیاندازند که به زعم آنها امام را طی این سالها در محاصره خود قرار داده و از رسیدن اطلاعات درست به حضرتش محروم نموده اند.
در اینکه چه اندازه این ادعاها فاقد اعتناو توجه است و چه میزان کودکانه و مضحک فعلا مجال و صحبتی نیست اما آنچه شایسته توجه است سکوت معنا دار حضرت بادامچیان و جناح مطبوعشان است . این سکوت نشان می دهد که تا چه اندازه دغدغه جناب ایشان در تنظیم نقدنامه بر خاطرات فوق و دلایلی که در آن نقدنامه مطرح می نمایند فاقد صداقت بوده و نه تنها برای دفاع از کیان نظام و امام نیست ،که در بعضی موارد و بلکه در اغلب موارد نیز نوع نگاه انحصار گرایانه وی نسبت به نظام و انقلاب چیزی جز تخریب وجه زیبای نظام را به همراه ندارد .در مورد این ادعای بنده، شمارا ارجاع می دهم به مطالعه کتاب فوق و دعوت به قضاوت صادقانه در مورد این کتاب.
اما آنچه مورد غفلت این نوع اتهام زنی ها قرار می گیرد آنست که این اتهام زنیها قبل از آنکه به تخریب امام و نزدیک ترین یاران او منجر شود، به تخریب حضرات اتهام افکن منجر می شود.تفکیک بین مسببین اتفاقات سی سال گذشته،اگرچه کار غیر ممکنی نیست اما کار بسیار سختی است، و یک ناظر بیطرف بیرونی همه را از یک نگاه واحد مورد تجزیه و تحلیل قرار داده وهمه را به یکسان در پدید آمدن آن شرایط و اتفاقات موثر می داند.حالا چگونه است جمعی که در بوجود آمدن سیاهترین اتفاقاتی که بارها با آبروی نظام بازی کرده و مورد اعتراضات مکرر حضرت امام هم واقع شده ،امروزه می خواهند پای خود را از بسیاری از حوادث تاریخ نظام پس کشیده و با بعضی از فرزندان اصلی و اصیل امام و انقلاب به صف بندی و مرز ببندی برسند،جای سئوال است اما جای تعجب نیست.
به این مدعیان بزرگ متذکر می شویم:
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست
شعر از محمد سلمانی
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم شهریور 1388ساعت 4:6 توسط علی مصلحی